چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴
مقالات

قصه غریبی و غصه یک قهرمان

قصه غریبی و غصه یک قهرمان
کرمان رصد - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست دخترک سال‌هاست که یکه و تنها با هزینه شخصی در رشته دارت به مسابقات جهانی ...
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
دخترک سال‌هاست که یکه و تنها با هزینه شخصی در رشته دارت به مسابقات جهانی می‌رود و مدال می‌آورد و به شهرش که تهران باشد برمی‌گردد.
 امیر جدیدی-روزنامه‌نگار و عکاس| می‌خوام امروز براتون قصه بگم. قصه غریبی و غصه بگم... زیر گنبد کبود، در همین صفحات مجازی جدیدالتاسیس که اسم‌اش «آوش» است، مصاحبه‌ای با ملکه دارت ایران دیدم. حرف‌های زن جوان چنان سنگین بود که به خودم آمدم و دیدم در دلم انار پاره شده است.
دخترک سال‌هاست که یکه و تنها با هزینه شخصی در رشته دارت به مسابقات جهانی می‌رود و مدال می‌آورد و به شهرش که تهران باشد برمی‌گردد. اما انگار کن که نه خانی آمده، نه خانی رفته. در این سال‌ها تا دل‌تان بخواهد بی‌مهری دیده. آنقدر کارش درست است که «اسکای اسپورت» تیتر مصاحبه‌اش را «الهام‌بخش در جهان و غریب در خانه» نوشته است.
خودش می‌گوید، به‌شدت وطن‌پرست است و پرچم ایران را روی چشم‌اش می‌گذارد. محو تماشای مصاحبه بودم که خاطره‌ای از سال 96 در مسابقات اعزامی مالزی تعریف کرد. مژگان رحمانی بعد از اینکه موفق به گرفتن رنک جهانی عضو تیم ملی دارت ایران می‌‌شود و به‌عنوان بازیکن بزرگسال به مسابقات اوپن مالزی ـ با هزینه شخصی ـ‌ اعزام می‌شود، خودش می‌گفت در راه فرودگاه به مسئولان تیم ملی گفتم، همراه‌تان پرچم ایران آورده‌اید که اگر روی سکو رفتم، روی دوشم بیاندازم؟ مسئولان تیم اعزامی اما به ریشخندش می‌گیرند و می‌گویند، نگران نباش در فرودگاه می‌خریم.
دخترک تا آن‌روز فرودگاه ندیده، در ترمینال پروازهای خروجی دربه‌در دنبال پرچم‌فروشی می‌گردد. دست‌آخر از مأمور گیت خروج، یک پرچم به عاریه می‌گیرد. به مأمور خروج می‌گوید، من بازیکن تیم ملی ایرانم و مدال طلا می‌گیرم. کسی اما باور نمی‌کند، می‌خواهم وقتی روی سکو رفتم، پرچم ایران را داشته باشم. اینجای ماجراست که انار در دل آدم پاره می‌شود. فکر کن در کل ایران یک‌نفر نبود که به حرف دختر گوش کند و به‌فرض بگوید، به یاری خدا که طلا می‌گیری.
خلاصه اینکه مأمور گیت خروج، مرام می‌گذارد و یکی از پرچم‌های رومیزی را به مژگان می‌دهد و او با همان پرچم کوچک، روی سکوی اول می‌ایستد. مژگان رحمانی مصداق دقیق آدم کاردرست وطن‌پرستی است که سال‌ها بدون هیچ چشم‌داشتی، برای سربلندی ایران تلاش کرده است. همین دیروز او را شناختم و به‌عنوان عضو کوچکی از مطبوعات ایران، بابت کوتاهی‌ام عذرخواهی می‌کنم و عکس‌نوشت امروز را به‌همراه سبدسبد گل به ایشان تقدیم می‌کنم.
بازار


نظرات شما