کرمان رصد - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
فرشید فرحناکیان| حملات مشترک اسرائیل و ایالاتمتحده در خرداد 1404 (ژوئن 2025) که منجر به آسیب جدی تاسیسات هستهای کلیدی ایران شد، نهتنها خسارات فنی و زیرساختی قابلتوجهی وارد کرد، بلکه نقطهعطفی در راهبرد هستهای جمهوری اسلامی ایران به شمار میرود.
پس از حملات اسرائیل و آمریکا به تاسیسات هستهای، ایران با اتخاذ سیاستی چندلایه، راهبردی از جنس «ابهام عامدانه» را پیشگرفته است؛ راهبردی که هم قدرت بازدارندگی دارد و هم درهای دیپلماسی را نیمهباز نگاه می دارد. مصاحبه اخیر عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، با فاکسنیوز که در آن ضمن اذعان به «آسیب شدید» تاسیسات، بر تداوم راهبرد غنیسازی تاکید شده، نشانهای از ظهور یک سیاست ابهام استراتژیک است. ایران اکنون در آستانه بازتعریف ژئوپلیتیکی، از سیاستهای شفاف و قابل پیشبینی فاصله گرفته و وارد قلمرویی شده که در آن مرز میان پیشرفت، توقف و تهدید عمدا مخدوش شده است.
«ابهام استراتژیک» (Strategic Ambiguity) در ادبیات روابط بینالملل، راهبردی است که دولتها برای پیشگیری از اقدام خصمانه دشمنان و حفظ قدرت مانور در مذاکرات، عمدا مواضع روشن و قطعی اتخاذ نمیکنند. اسرائیل دههها با چنین راهبردی در حوزه هستهای خود عمل کرده است. اکنون به نظر میرسد ایران نیز در مواجهه با فشارهای سیاسی، خرابکاریهای نظامی و بنبستهای دیپلماتیک، به سمت اتخاذ نسخهای بومیشده از این راهبرد حرکت کرده است. این راهبرد، گرچه ریسکهایی در سطح دیپلماتیک و اقتصادی دارد، اما برای بازیگران تحتفشار همچون ایران، میتواند ابزار موثری برای مهار تهدید، افزایش هزینه تصمیمگیری برای دشمن و حفظ انعطاف تاکتیکی باشد.
برای سیاست ابهام استراتژیک ایران پس از حملات اخیر، این مصادیق چهارگانه قابلتصور است:
1) ابهام فنی: تخریب یا توان بالقوه؟ عراقچی در مصاحبه خود اذعان کرد که تاسیسات ایران بهطور «جدی آسیب دیده» و بخشی از فرآیند غنیسازی متوقف شده است؛ اما همزمان تاکید کرد که «دانش، فناوری و توانمندی» محفوظ مانده و بازسازی در جریان است. این دوگانگی، تصویر فنی روشنی به آژانس، غرب یا حتی سرمایهگذاران بینالمللی نمیدهد و همین امر، ایران را در موقعیت برتر چانهزنی قرار میدهد.
2) ابهام در هدف نهایی: ایران همچنان تاکید دارد برنامه هستهای صلحآمیز است؛ اما بهروشنی غنیسازی را به سطح پایین برنمیگرداند. این وضعیت «حفاظت هستهای» (Nuclear Hedging)، از مولفههای اصلی بازدارندگی غیررسمی است.
3) ابهام در پاسخ به حمله: عراقچی در مصاحبه، هرگونه اقدام تلافیجویانه فوری را رد کرد. در مقابل، اقدامات پراکنده از سوی متحدان در جبهههایی چون دریای سرخ، سوریه یا عراق شدت گرفته است. این نیز بخشی از راهبرد «پاسخ غیرخطی» در چارچوب ابهام است.
4) ابهام در دیپلماسی: مذاکره یا مشروطسازی؟ عراقچی گفت: «ایران برای گفتوگو آماده است، اما نه به هر قیمتی.» تاکید بر حفظ حق غنیسازی، ارائه تضمین امنیتی و رفع تحریمها، مولفههایی است که نشان میدهد ایران نه در موضع پذیرش کامل توافق پیشین است و نه قطعا از آن عبور کرده. مذاکره در وضعیت خاکستری ادامه دارد.
با این اوصاف، پیامدهایی برای این ابهام استراتژیک قابلشمارش است:
1. افزایش هزینههای محاسباتی برای اسرائیل و آمریکا: عدمقطعیت در مورد مسیر آینده ایران، دشمنان را از طراحی دقیق سناریوهای نظامی بازمیدارد.
2. ابهامآفرینی برای شرکای بینالمللی: کشورهایی چون چین و روسیه که خواهان ثباتاند، در برابر این سیاست دچار دوگانگی میشوند: دفاع از ایران یا فشار برای شفافیت بیشتر؟
3. افکار عمومی داخلی: دولت میکوشد از این ابهام بهمثابه ابزار مدیریت انتظارات داخلی بهره گیرد؛ وضعیتی که امکان مانور در افکار عمومی را حفظ میکند.
بازی در مرز توافق و تقابل
راهبرد فعلی ایران، نه بازگشت شفاف به توافق هستهای است و نه عبور کامل از آن؛ بلکه نوعی بازی در مه (مرز توافق و تقابل) است؛ سیاستی مبتنی بر ابهام عامدانه که هم بازدارندگی دارد و هم قدرت مانور در چانهزنی. این سیاست، اگرچه در کوتاهمدت میتواند برای ایران قدرتساز باشد، اما در بلندمدت، خطر سوءتفاهم راهبردی، تشدید تحریمها و تشویق به ائتلافسازی علیه ایران را در پی دارد.
راهبرد ایران پس از حملات، بیش از آنکه نشانهای از ضعف یا انفعال باشد، تکرار نسخهای بومیشده از مدلهای ابهامساز هستهای است؛ همانگونه که اسرائیل دههها با سکوتِ تسلیحاتی، از بازدارندگی برخوردار شد و کرهشمالی با بازی حسابشده بر لبه پرتگاه، هم بقای خود را حفظ کرد و هم آمریکا را وادار به مذاکره کرد. اکنون ایران، میان این دو الگو در نوسان است: نه رویکرد اسرائیل در نپذیرفتن هیچ نهاد ناظر را دارد و نه آشفتگی کنترلناپذیر کرهشمالی. نتیجه، راهبردی است پر از ابهام که هرچند فعلا قدرت مانور دیپلماتیک را افزایش میدهد، اما در بلندمدت میتواند همچون شمشیری دولبه عمل کند: ابزار بازدارندگی برای تهران و منشأ ماجراجویی خطرناک از سوی جهان. زمانی که پیامها با سکوت و ابهام ردوبدل میشوند، یک اشتباه، کافی است تا همهچیز از کنترل خارج شود.
ابهام استراتژیک ممکن است در عالم سیاست، ابزار بازدارندگی باشد؛ اما در اقتصاد، اغلب به معنای تعلیق، بیتصمیمی و فرار سرمایه است. ایران در حالی این راهبرد را در پرونده هستهای خود دنبال میکند که سرمایهگذاران خارجی، بازارهای منطقهای و حتی شرکای شرقی مانند چین نیز با علامتهای ضدونقیض مواجهاند. در غیاب یک چارچوب روشن برای آینده، برنامهریزی بلندمدت اقتصادی در داخل کشور نیز دشوار شده و دولت ناچار است همزمان با هزینههای تحریم، هزینه بلاتکلیفی راهبردی را هم بپردازد. بازدارندگی ممکن است موفق باشد، اما هزینه فرصت آن برای اقتصاد ایران بیش از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت.
ابهام در برنامه هستهای ایران، بازیگران جهانی را سردرگم کرده است؛ اروپا که پیشتر خود را میانجی دیپلماسی میدانست، امروز به بازیگری مردد بدل شده است. چین، بهرغم روابط اقتصادی گسترده با تهران، ترجیح میدهد با ایرانی تعامل کند که افق راهبردیاش روشن باشد. سکوت و دوپهلوگویی در موضوعی به حساسی پرونده هستهای، شاید برای بازیگران منطقهای چون اسرائیل و آمریکا پیامی بازدارنده داشته باشد؛ اما برای اقتصادهای جهانی، نشانهای از عدمشفافیت و ریسک بالاست. تهران باید تصمیم بگیرد که میخواهد پیام خود را به جهان با ابهام مخابره کند یا با اطمینان بیشتر.
بازار ![]()