پایان خوش، آغاز اندیشه
فرهنگي
بزرگنمايي:
کرمان رصد - هر پدیدهای را باید در ظرف مکانی و زمانیاش بررسی کرد. پدیدههایی که امروزه از آنها اطلاع داریم، همگی از آبشخور زمانی خود بهره گرفتهاند تا توانستهاند از آن زمانه فراتر رفته و بر زمانهها تأثیر بگذارند: یک اختراع، یک عمل، یک کتاب، یک مرد.
وقتی صحبت از آثار فرازمانی میکنیم، بیشک یکی از مشهورترین این آثارنمونهها، حماسه جاوید ایران یعنی شاهنامه فردوسی است.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
شاهنامه فردوسی اثری است که از زمانه خود فراتر رفته و بر زمانهها اثر گذاشته است. آگوستوس، امپراتور روم، درباره فردوسی میگوید: «ما امپراتوریمان را با شمشیر و آجر ساختیم، اما فردوسی پادشاهیاش را با کلمات.» به قول حکیم توس:
سخن هرچه گویم همه گفتهاند / برِ باغِ دانش همه رُفتهاند
بازنگری در شاهنامه؛ فراتر از شعر
ما قرار است در این یادداشت به بخشی دیگر از شاهنامه بپردازیم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. شاهنامه را باید در ظرف زمانی و مکانیاش بررسی کرد؛ در این بررسی میتوان به فهم بهتری رسید. شاهنامه فردوسی دو بخش کلی دارد: یکی شاهنامه و دیگری فردوسی. ابتدا باید با این پرسش شروع کنیم که آیا فردوسی شاعر است؟ آیا شاهنامه محصول سرایش فردوسی است؟ در همین ابتدا باید گفت شاهنامه توسط فردوسی به نظم یا شعر درآمده، اما شاهنامه محصول سرایش و ذهن فردوسی نیست. داستانهای شاهنامه بسیار قدیمیتر از آنچیزی است که بتوان تصور کرد.
جدال اسطورهها؛ تأثیرگذار یا تأثیرپذیر؟
میان اسطورهپژوهان و کسانی که در زمینه تطبیق تاریخ و اساطیر فعالیت میکنند، دائماً جدالی دائمی است در کار است؛ جدال بر سر اینکه آیا داستانهای شاهنامه از سایر داستانهای اساطیری تأثیر پذیرفته یا داستانهای اساطیری دیگر از داستانهای قصههای شاهنامه تأثیر گرفتهاند؟
در همین ابتدا باید گفت که به دور از جانبداری میتوان گزینه دوم را به واقعیت نزدیکتر دانست؛ یعنی تأثیر گرفتن سایر داستانهای اساطیری ملل از اساطیر ایرانی. در مهابهاراتا، هندیها به وضوح درباره از پادشاهی به نام «یمه» یا «جمه» نام بردهاندحرف میزنند که شاه شاهان است. در تورات، گیلگمش، ایلیاد و حتی قرآن نیز از روایات و مطالبی صحبت میشود که ریشهشان آنها در اساطیر ایرانی است. از این رو، بسیاری از تاریخپژوهان، شاهنامه را حماسه یا تاریخ حماسی ایرانیها میدانند.
نامه شاهان؛ از بابل تا ایران
در متون یهودیان، بعد از آزادی در بابل آمده که خشایارشا، شاه هخامنشی، شبی از فشارهای زیاد کاری و مسائل حکومتی خوابش نبرد و از مشاوران خود خواست برایش نامه شاهان را بخوانند. کتابی که در متون عبری به نام «نامه شاهان» آمده، کتابی است که روایت قصههای کهن ایرانی را در دل خود دارد.
برخی پژوهشگران، ریشه شاهنامه فردوسی را خداینامهها یا خداینامکهای عصر ساسانی میدانند، اما ریشه خداینامکها هم بسیار قدیمیتر از اینهاستآن چیزی؛ نکتهای است که برخی نمیخواهند آن را بپذیرند. آنچه ریشه مشترک خداینامکهای ساسانی، قصههای اشکانی و نامه شاهان هخامنشی است، «زریرنامه» است.
زریرنامه؛ روایت هزارساله
برای زریرنامه روایات متعددی مطرح میشود. بعضیها که اصرار دارند قدمت تاریخ سایر کشورها را بیشتر از ایران بدانند و روایت تاریخ از سمت غیرایرانیها را صحیحتر از روایت خود ایرانیها میدانند، زریرنامه را نیز محصول عصر ساسانی تصور میکنند. این، اما در حالی است که ریشه این داستانها بسیار قدیمیتر است. داستانهایی که بسیاری از این پژوهشگران آن را محصول عصر ساسانی میدانند، در اوستا نیز آمده است.
اوستا و بازخوانی تاریخ ایران باستان
آیا اوستا نیز محصول دوره ساسانی است؟ زرتشت در حدود قرن 6 تا 8 پیش از میلاد زیسته است؛ یعنی از لحاظ تاریخی پیش از عصر مادها. اوستا هم در همان تاریخ نوشته شده. حالا آیا کتابی که در قرن 6 پیش از میلاد نوشته شده، میتواند داستانهایش محصول قرن 5 پس از میلاد باشد؟
زریرنامه از متون کهن ایرانی بود که قدمت آن به عصر کهن ایران برمیگردد؛ داستانهایی که روایتهای عیلامیها، سیلکیها، کاسیها و سایر اقوام ایرانی را در خود جای داده است. چیزی در حدود هزارههای دوم تا سوم پیش از میلاد.
ضحاک و سند باستانشناسی
داستان ضحاک را همه خواندهاند یا میدانند: شاهی با دو مار بر روی دوشهایش. باز هم در اینجا بسیاری از پژوهشگران که اصرار بر غیرواقعی بودن روایات شاهنامه دارند، منشأ داستان ضحاک را نیز در قرنهای متأخرتر و حتی خود شخص فردوسی میدانند. این در حالی است که اکتشافات تاریخی چیزهای دیگری را بازگو میکنند. در سال 1353، گروهی از باستانشناسان چندملیتی در کرمان مشغول تجسس و کاوش بودند که در منطقه شهداد به یافتههای جدیدی رسیدند؛ یافتههایی متعلق به هزاره سوم تا چهارم پیش از میلاد؛ یکی از مشهورترین یافتههای آنها درفش مفرغی شهداد است، اما یافتههای دیگرشان که از اهمیت بالایی برخوردار است بهنام محتوای آنها معروف شد: مهرههای ماردوش.
مهرههای ماردوش؛ گواهی بر حقیقت تاریخی اسطورهها
مهرههای ماردوش استوانههایی حکاکیشدهاند که برای چاپ روی گل طراحی شده و بعد از چاپ، روایتی کلی را نمایش میدهند. در این مهرهها، بهوضوح پادشاهی دیده میشود که روی شانههایش مارهایی قرار دارند. ما اینجا قرار نیست درباره اینکه آیا ضحاک حقیقتا وجود داشته یا نه صحبت کنیم. مسأله اصلی اینجاست: مهرهای در هزاره سوم تا چهارم پیش از میلاد میتواند داستانی از قرن پنجم میلادی را روایت کند؟ یا حتی داستانی از قرن چهارم اسلامی و توسط شخص فردوسی؟
نیاکان شاهنامه؛ از آشور تا طوس
اینکه قدمت داستانهای زریرنامه دقیقا به چه سال و دورهای برمیگردد، واقعا مشخص نیست. چیزی که معلوم است، قدمت کهن آن است؛ عدهای میتوانند همچنان در برابر پذیرش حقیقت مقاومت کنند، اما به اصل کار بپردازیم؛ یعنی اینکه شاهنامه به کجا رسید؟ بعد از حملههای متعدد به ایران، هر بار در هر دورهای، این داستانها به گونهای گردآوری شدند. بعد از هجوم آشوریان، در دوره هخامنشی به «نامه شاهان» تبدیل شد. بعد از حمله اسکندر تبدیل به خداینامک و بعد از حمله اعراب… هنوز به چیزی تبدیل نشده بود، تا قرن سوم هجری.
صفاریان و بازگشت به ریشهها
در سیستان، رادمانپور ماهک یا همان یعقوب لیث صفاری قدرت گرفت. با قدرت گرفتن یعقوب لیث، حرکتی به سوی احیای هویت ایرانی آغاز شد. یکی از مهمترین این اقدامات، بازگشت زبان فارسی است. حتی شاید بتوان آغازگر این موج را یعقوب لیث ندانست؛ چراکه پیش از تولد یعقوب لیث، شاعری از خراسان بزرگ، آغازگر شعر فارسی نو شد: رودکی.
رودکی شعر گفتن به زبان فارسی را آغاز کرد و این جرقهای بود برای انسانهای همعصرش، یعنی برای امثال یعقوب لیث. به دنبال یعقوب لیث، حاکم توس نیز به همین جریان اضافه شد. احیای هویت ایرانی نیاز به سرمایه و حمایت داشت.
شاهنامه ابومنصوری؛ پیشزمینه شاهنامه منظوم
محمد عبدالرزاق طوسی، حاکم توس، به چیزی فراتر از زبان فارسی فکر میکرد. او به دنبال احیای دوباره زریرنامه بود. به همین دلیل از سراسر خراسان مردانی را جمع کرد که این قصهها و متون را جداجدا در اختیار داشتند. متونی که به زبان پهلوی بودند و قصههایی که سینه به سینه میچرخیدند.
برای نگارش این متون، کار به نویسنده بزرگ آن زمان، ابومنصور معمری، محول شد. متون نگارششده به فارسی نو توسط ابومنصور معمری، به شاهنامه ابومنصوری معروف شد؛ شاهنامهای که به نثر و با متن نوشتاری نگاشته شده است.
در ادامه این تلاش، دقیقی طوسی، شاعر بزرگ آن زمان، نیز برای داستانها شعر سرود تا محصولی شبیه به بوستان ساخته شود، اما همه این تلاشها با مرگ هرکدام از این بزرگان ناتمام ماند تا وقتی که تمام این متون فارسی و پهلوی و نوشتهها و اشعار به دست دوست مشترک آنها رسید: فردوسی.
فردوسی؛ صدای بلند تاریخ
فردوسی دهقانزاده یا ملاک بزرگی بود که خاندان آنها ولایت باژ در طوس را در اختیار داشتند. فردوسی در جوانی به نبرد با مهاجمان ترک رفت و پیش از درگیر شدن در کار سرایش شاهنامه، به اهمیت و لزوم این اتفاق رسیده بود.
اینکه فردوسی چگونه به سرایش شاهنامه رسید و موفق شد و چه کرد و چه شد، خود داستانی طولانی و مفصل است که پرده از سویه دیگری از شاهنامه برمیدارد. داستانی که بهخودیخود نیاز به سرایش جداگانه دارد؛ که اگر بدانیم، کلام فردوسی را بهتر متوجه میشویم که فرمود:
هر آنکس که دارد هش و رأی و دین / پس از مرگ بر من کند آفرین
+
آخرین اخبار ورزشی را در جامعه ورزشی آفتاب نو بخوانید.
حقوق زنان، قربانی تأخیر؛ لایحه منع خشونت از مجلس پس گرفته شد الان بخر، بعداً پرداخت کن(BNPL): آزادی مصرف یا دام بدهیهای پنهان؟ نقدی بر عملکرد دولت و رسانهها در فاجعه بندرعباس گافهای پرهزینه رسانه ملی؛ تشدید اختلافات داخلی و تنش در روابط خارجی چالش های آبرو داری از ایران و ایرانی در واتیکان
-
چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۸:۰۸
-
۶ بازديد
-

-
کرمان رصد
لینک کوتاه:
https://www.kermanrasad.ir/Fa/News/724057/