کرمان رصد - سوم آبان سالروز انتصاب رضاخان به نخست وزیری است؛ رویدادی که نقطه عطفی در تحولات سیاسی ایران و آغازگر مسیر او به سوی پادشاهی بود.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ سوم آبان 1304، احمدشاه قاجار در اقدامی که نتیجه قهری یک روند چند ساله بود، فرمان نخستوزیری رضا خان میرپنج که آن روزها به سردار سپه مشهور بود، صادر کرد. این انتصاب یک تغییر کابینه عادی نبود؛ بلکه به مثابهای حلقهای برای پیوند میان دو دوره تاریخی بود؛ عصر افول قطعی قاجار و عصر بازتولید سلطنت مطلقه در قالب یک سلسله نوین. به بیان دیگر امضای حکم نخست وزیری رضا خان از سوی احمد شاه، تیر خلاصی به پیکر رنجور قاجاریه بود. این رویداد دستکم به اندازه نیم قرن به صورت مستقیم و البته فراتر از این زمان، به شکلی غیر مستقیم بر سر نوشت ایران اثرگذار شد. برای درک صحیح این رویداد، باید آن را در بستر شرایط پیچیده آن زمانه خوانش و تحلیل کرد.
اوضاع ایران در آستانه کودتای سوم اسفند 1299 را میتوان ترکیبی از قحطی و فقر شدید، هرج و مرج داخلی، ضعف ساختاری حکومت مرکزی و نفوذ قدرتهای خارجی توصیف کرد. ساختار قبیلهای جامعه و سیاست، ناتوانی دولت در اعمال حاکمیت ملی بر سراسر کشور، شورشهای متعدد و وضعیت نابسامان اقتصادی، نظم و امنیت را به آرزوی اصلی مردم تبدیل کرده بود.
چالشها تنها در مسائل داخلی خلاصه نمیشد، در روابط خارجی نیز قاجار به شدت تحت سلطه قدرتهای بیگانه به ویژه روس و انگلیس بود. به عنوان نمونه قرار داد 1919 که در سال 1298 (1919 میلادی) میان وثوق الدوله و سرپرسی کاکس منعقد شد، پنجرهای نو به روی استعمار انگلیس گشود و نزدیک بود که ایران را تا مرز «تحت الحمایگی» ببرد. مخالفتهای شدید مردم و تلاش شخصیتهایی مانند آیت الله شهید مدرس، توانست این قرار داد را متوقف سازد.
توقف این قرار داد، بهانهای برای طراحی کودتای سوم اسفند 1299 شد. کودتایی که در آن انگلیس با تکیه بر دو وابسته سیاسی و نظامی خود، سید ضیاء الدین طباطبایی و رضا خان میر پنج آن را رقم زد. رضا ماکسیم که قبلا افسر کاربر مسلسلی به همین نام بود، اکنون تا فرماندهی نیروی قزاق پیش آمده و برای این مأموریت خطیر مورد توجه انگلیسیها قرار گرفته بود.
عبدالله مستوفی در شرح زندگانی من در این باب مینویسد: «در ظرف دیروز و دیشب رفقاى مؤید الاسلام چند نامه برایش نوشته، و اطلاعات امروز او از واقعات زیاد است و میگوید. این اوضاع را انگلیسها برپا داشته و سید ضیاء الدین هم دست آنهاست و حتما رئیس الوزراء میشود. معلوم نیست چه حقهاى سوار کردهاند که این قزاقها را محرمانه از قزوین آورده، و به زور آنها این حرکات را میکنند. از دیروز صبح تمام ادارات را بستهاند. پست و تلگراف و تلفن هم تعطیل است. هنوز عدهاى را که باید به حبس بفرستند، تمام نکردهاند. پریشب هم که به شهر وارد شده، به کمیسرىها حمله بردهاند، چند نفرى آژان مجروح و کشته شده است. در محبس نظمیه را باز کرده، محبوسین را نجات دادهاند. روزنامهها را هم عموما بستهاند. رئیس قزاق هاى مهاجم هم رضا خان میرپنج معروف به ماکسیم است».

رضا خان پس از موفقیت در کودتا و فتح تهران، توانست به وزارت جنگ برسد و همین مقدمهای بود برای ورود او به دنیای سیاست. ایران آن روز تشنه نظم و امنیت بود و او توانست حتی به قیمت شدیدترین خشونت ورزیها و سرکوب مداوم جریانهای قومی، ثباتی نسبی ایجاد کند. به عنوان نمونه او توانست شورش شیخ خزعل را که تحت حمایت انگلیس بود و خوزستان را زیر سلطه داشت، سرکوب کند.
شیخ خزعل هرچند تحت حمایت انگلیس بود، اما با رویکرد جدید دولت انگلیس و پشتیبانی آنها از رضا خان، حمایت هایشان از او متوقف شد و رضاخان توانست او را سرکوب کند. این واقعه موجب شد در افکار عمومی تصویری قهرمانانه و حتی ضد انگلیس از او شکل بگیرد.
رضا خان که امنیت را به پلهای برای صعود خود بدل ساخته بود، برای محبوبیت خود تنها به این مورد بسنده نکرد، با توجه به فرهنگی دینی مردم ایران و سابقه دین داری عمیق آن ها، او خود را حامی مذهب نشان داده، به دیدار علما میرفت، در مجالس عزاداری امام حسین (ع) شرکت کرده و دستههای عزا راه اندازی میکرد و حتی به زیارت عتبات نیز رفت.
او که از نقش مهم احزاب و روزنامهها آگاهی یافته بود، موفق به ایجاد روابطی حسنه با آنها شد، به گونهای که در مجلس پنجم اکثر نمایندگان از طرفداران او بودند و در میان موجی شدید از مخالفتهای اقلیت مجلس، منصب فرماندهی کل قوا را که مخصوص شاه و ولیعهدش بود، به رضا خان واگذار کردند. حتی برخی از این احزاب و رسانهها از مفهوم «دیکتاتوری مصلح» برای جا انداختن توسل به زور و اجبار برای اصلاحات اجتماعی سخن به میان آورده بودند و رضاخان را به مردم معرفی میکردند.
بنابراین رضا خان با این اقدامات در نهایت توانست رقبای بزرگی مانند قوام السلطنه، مستوفی الممالک و مشیرالدوله را از گردونه خارج و احمد شاه و مجلس را مجبور به انتخاب خود به عنوان نخست وزیر کند. احمد شاه نیز با امضای حکم او در آبان 1302، بلافاصله با مشایعت رضاخان که اکنون دو پست مهم نخست وزیری و وزارت جنگ را بر عهده داشت، از کشور خارج و راهی اروپا شد.
در این دوره یکی از مهمترین پروژههای رضا خان، تلاش برای تبدیل رژیم سلطنتی به نظام جمهوری بود که با مقاومت شدید شماری از شخصیتها مانند آیت الله شهید مدرس روبه رو شد. شهید مدرس در مخالفت با این موضوع طی نطقی گفته بود: «این جمهوری که میخواهند بر ما تحمیل کنند، بنابر اراده ملت نیست، بلکه انگلیسیها میخواهند آن را به ملت ایران تحمیل نمایند تا حکومتی را که صد در صد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ایران برقرار سازند... اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری فردی آزادیخواه و ملی بود، حتماً با او موافقت میکردم و از هیچ کمک و مساعدتی دریغ نمینمودم».

پس از شکست این پروژه رضا خان رسماً تلاشهای خود را برای نشستن بر تخت پادشاهی آغاز کرد.
با خوانش و تحلیل صفحات تاریخ در نهایت انتصاب رضاخان به نخستوزیری را میتوان محصول همگرایی چند عامل کلیدی دانست: از سویی بی تدبیری شاه قاجار موجب نابسامانی اوضاع کشور و ایجاد بستری برای شکل گیری نارضایتیهای عمومی شده بود و از سوی دیگر قدرت احمد شاه تضعیف شده و در مواجهه با قدرت روزافزون و شبکه حمایتی رضاخان در مجلس و ارتش، عملاً توان مقابله نداشت. سفرهای طولانی مدت شاه به اروپا نیز خلاء قدرتی را ایجاد کرد که رضاخان به تدریج آن را پر کرد.
همچنین رضا خان توانست با پشتیبانی جریانهای اثرگذار در میان احزاب، روشن فکران و روزنامهها چهره خود را در افکار عمومی بهبود دهد. اقدامات حسابشده او برای ایجاد نظم و امنیت هر چند با خشونت همراه بود، اما به شدت به این موضوع کمک میکرد. رضاخان از پست کلیدی وزارت جنگ، بهعنوان سکوی پرتابی برای کسب قدرت بیشتر استفاده کرد. او همچنین، با جایگزین کردن تدریجی مقامات مطیع، بر بدنه اداری و سیاسی کشور مسلط شد.
پشتیبانی قدرتهای خارجی به ویژه انگلیس نیز چیزی بود که از همان روزهای پیش از کودتای سوم اسفند، به همه این اقدامات ضریب داده و مسیر صعود را برای او هموار میساخت.

انتصاب رضاخان در سوم آبان 1304 به نخست وزیری را میتوان سرآغاز یک گذار تاریخی دانست که ماهیتی دوگانه داشت. از یک سو، این رویداد آغازی بر پایان حکومت منحط و شکست خورده سلسله قاجار بود. در این دوره قاجار که در سراشیبی سقوط بود به پایان تاریخی خویش نزدیک میشد و مردم ایران در انتظار بهبود اوضاع و حکومتی نسبتا با ثبات بودند. اما از سوی دیگر این گذار، با هزینههای سنگینی همراه بود. با گذشت زمانی اندک برای مردم روشن شد نباید به شرایط جدید چندان دل بست. شیوه کسب قدرت رضاخان که مبتنی بر زور وخشونت نظامی و حذف رقبا بود، سنتهای نوپای مشروطهخواهی را تضعیف کرد. تمرکز قدرت در دست یک فرد و نظامیگری، به تدریج فضای سیاسی را بستهتر کرد و به استبدادی فردی منجر شد که در سالهای بعد، هرگونه صدای مخالفی را خاموش میکرد؛ بنابراین سوم آبان تنها تغییر دولت نبود؛ بلکه آغازی برای ورود به دوره استبدادی نوین بود؛ استبدادی که چند سال بعد، مردم را آن چنان به تنگ آورده بود که با پایان آن در شهریور 1320 و اخراج او از کشور موجی بزرگ از جشن و خوشحالی در میان مردم به وجود آورد. هرچند جانشینی محمد رضا در این سال نشان میداد این موج کوتاه خواهد بود، اما به هر حال میتوانست جانی دوباره به ایران بخشد.
نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان