کرمان رصد - همشهری / «خدا میبیند» عنوان یادداشت روز در روزنامه همشهری به قلم احسان محمدحسنی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
درخت گردوی داخل باغچه خانهمان مریض شده بود و نیاز به معالجه داشت؛ باید وقت میگذاشتم و درمانش میکردم، اما هم فرصت نبود و هم زیر بمباران پایتخت، مغازهای که داروی تقویتی برای درختان داشته باشد، نیافتم. کلافه بودم و هوای گرم اواخر خرداد و کوچه خالی و ساختمانی که تقریبا همه همسایهها از شهر رفته بودند هم مضاعف شده بود و نمیتوانستم به کسی بسپارم رسیدگی به احوال این درخت چندساله بیمارم را.
هر روز که به محل کار میرفتم برایم عجیب بود سرسبزی درختان شهر. من از عهده نگهداری یک درخت در حیاط کوچک خانهمان در این ایام جنگ برنیامدم، کدام دست مهربان و اصلا چهکسی در آن روزهایی که شهر خلوت شده بود، فضای سبز شهر را آنطور خرم، شاداب و باطراوت نگه داشت؟! در آن روزهای خدایی، نهتنها یک بوستان کوچک هم خشک نشد، بلکه حتی یک درخت خشکیده در تهران بزرگ هم به چشمم نیامد. آفرین به جوانمردان گمنامی که با مهر، فضای سبز شهرمان را پدری و تیمار کردند.
در کف شهر هم که بعد از 3،2 روز، ایست و بازرسیهای بسیج و فراجا پهن شده بودند و مردم با دیدنشان احساس امنیت و آرامش میکردند، من حواسم ششدانگ متوجه تابلوهای تبلیغاتی - محیطی شهر بود. هر طرف که سر میچرخاندم با شعارهای روحیهبخش و جملات درست و تصاویر بجا، تابلوها بهروز میشدند و تازه غیر از آن، در میدان هفتم تیر و برخی میدانهای دیگر، کارهای حجمی و رویدادهای هنری مربوط به جنگ تحمیلی بر پا بود؛ همه کارها متنوع و متفاوت. بله، درست بعد از تدارک گسترده بچههای فرهنگی اجتماعی شهرداری برای عید غدیر و قبل از آمادهکردن شهر برای استقبال از ماه محرم، حالا دقیقا زیر آتش بمبها و موشکها و ریزپرندههای اهدایی آمریکا و همپیمانانش به ماشین جنگی رژیم صهیونیستی، آثار هنری خلاقانه، هنرمندانه و ارزشمندی خلق شد که شنیدم برخی از این کارها مثل اجرای مستقل و خودجوش نقاشیهای دیواری برادر خوبم آقاسید علی میرفتاح، همچنان ادامه دارد. مرحبا به بچههای زیباسازی تهران با این همه غیرت، ذوق و سلیقه ناب.
در طول شبانهروز که ناگزیر بودم چندبار برای جلساتی از این طرف شهر به آن سوی شهر بروم، بعید میدانم کسانی که شهر را ترک نکرده بودند، در کل مدت جنگ و پس از آن، کف خیابانها زبالهای دیده باشند. من هم شهادت میدهم که شهر از همیشه پاکیزهتر بود. گیرم تعدادی از کارگران هم برای همیشه به افغانستان برگشتند. تو گویی تهران، درگیر جنگی نفسگیر و نابرابر نبود! پس این شهر درندشت را چهکسی میروبید و نظیف نگه میداشت؟ کدام نیروی کاری حاضر بود زیر بمباران مهیب شهر، نیمه شبها که مثل بازیهای کامپیوتری، صدای غرش موشک و زوزه پهپاد و رگبار پدافند از آسمان شنیده میشد، جارو در دست بگیرد یا زباله جابهجا کند؟! اما شهر هر روز تمیز بود و زیبا ... فیاللعجب!
بازار ![]()
هرجا و هر ساختمان و محلهای که بمباران شد، اول اکیپ آتشنشانی بود که مثل صاعقه خودش را میرساند؛ هنوز کار شیربچههای آتشنشانی تمام نشده، تیمهای امدادی نواحی شهرداری برای آواربرداری از راه میرسیدند! در سریعترین زمان ممکن، مدیریت شهری، خانوادههای آسیبدیده را در هتلهای موجود و خالی تهران اسکان میداد و همزمان اسباب و لوازمخانگی سالم و برجای مانده مردم را جابهجا میکرد و سروسامان میداد.
شاهد بودیم که حتی یکروز میدانهای میوهوترهبار تهران خالی یا تعطیل نشد و پر از اجناس متنوع، پاسخگوی نیاز مردم بود.
برحسب بررسی و اطلاع صاحب این قلم، تقریبا تمامی اماکن متعلق به شهرداری تهران در اختیار سایر نهادهای انقلاب بود و بدون تعارف همه امکانات مادی و منقول شهر هم در اختیار مردم آسیبدیده از جنگ! اتوبوسها، مترو و سایر خدمات هم که جای خود.
از رسیدگی به پیکرهای مطهر شهدای جنگ نگفتم که در معیت خانوادههای داغدارشان به بهشتزهرا(س) منتقل میشدند و از نزدیک دیدم که معراج جدید شهدا، سردخانه و امکانات اساسی و کارآمد در مجموعه مدیریت بهشت زهرا(س) ساخته و فورا تدارک دیده شده بود. تقریبا هیچ خانوادهای معطل و بلاتکلیف نشد. خادمین بیادعای سازمان بهشت زهرا(س) هم مثل سایر بخشهای شهرداری، 2هفتهای بود که به خانه نرفته بودند، اما با همه خستگی و تکاپوی مثالزدنی، باز هم با روی خوش و مهربان و درک شرایط روحی خانوادههای داغدیده، مثل پروانه به دورشان میگشتند! از سامان دادن قطعهای جدید، تا غسل دادن و کفن و دفن کردن شهدا و پذیرش و پذیرایی از خانوادهها، همه و همه با نظم، تدبیر و تسلط بچههای بااخلاص شهرداری، بیوقفه در حال انجام بود.
و حالا که این یادداشت را مینویسم از یکی دو نفر از اعضای محترم هیأت دولت شنیدم که عملیات بازسازی و ترمیم خانههای آسیبدیده مردم در پایتخت را هم شهردار تهران داوطلبانه بر عهده گرفته و بر مدیریت شهری تکلیف کرده است.
این جنگ تحمیلی و دفاعمقدس در کنار همه ویرانیها، خسارتها، داغها و از دست دادن عزیزانمان، چقدر برکات داشته؛ چقدر همدلی، چقدر عشق، چقدر مسئولیتپذیری، چقدر دلسوزی، چقدر محبتهای برانگیخته شده، چقدر زیبایی و... پروردگارا؛ چطور شکر کنیم اینهمه دست لطف و عنایت تو را بر سر این مردم و چطور نبینیم این شکوه و زیبایی را از جنس آنچه بانویمان عقیله بنیهاشم فرمود که «ما رأیتُ إلّا جمیلا»؟ در کنار تشکر از مردم بینظیر، شجاع و فداکار ایران و دولت مردمی و حماسهآفرینی نیروهای مسلح قهرمان و در رأس همه، رهبر عزیزتر از جانمان، زیباییهای آفریده شده در این نبرد آخرالزمانی را ببینیم و از خالقان مؤمن و خدوم این تصاویر بهیادماندنی قدردانی کنیم. من تمامقد به احترام برادر ارجمندم دکتر زاکانی و یاران و همرزمان عزیز و خطنگهدار و خستگیناپذیر ایشان در شهرداری تهران میایستم و به ایمان و تعهد ایشان درود میفرستم و دستمریزاد میگویم و نصرت الهی و لبخند رضایت امام عصر (عج) را برایشان آرزومندم و در آخر چه زیبا گفت شاعر حماسهسرای انقلاب اسلامی، محمد رسولی عزیز:
خدا با ماست، او اینجاست، هم مقصود، هم راه است
همیشه نصرتش در باور إن تَنصرالله است
نجابت، پایمردی، یکدلی، ایمان، امید اینجاست
به هر سو رو کنی، جانی جوان، سروی رشید اینجاست
به کف پیراهنی خونین، کسی از راه میآید
خدا زندهست ای مردم، ولیالله میآید