کرمان رصد - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
دونالد ترامپ رییسجمهور امریکا، صلحسازی را از طریق سازوکار و «سیاست قدرت» در دستور کار قرار داده است. انگاره ترامپ بر «کاربرد قدرت» برای متقاعدسازی بازیگر رقیب میباشد. اندیشه راهبردی ترامپ مبتنی بر کنش تهاجمی بوده است. ترامپ سازوکارهای کنش تهاجمی را برای قدرتهای بزرگ مورد پذیرش قرار داده است. به همانگونهای که «مرشایمر» بر ضرورت سیاست کاربرد قدرت تأکید دارد، ترامپ نیز هرگونه کاربرد قدرت را به عنوان «کاتالیزور صلحسازی» میداند.
بر اساس انگاره ترامپ «صلحسازی» در شرایطی حاصل میشود که نشانههایی از «تغییر در موازنه قدرت» به وجود آید. موازنه قدرت کشورها در شرایطی تغییر پیدا میکند که جنگهای جدیدی شکل گیرد، ائتلافهای نوظهور سازماندهی شود و در نتیجه زمینه برای شکلگیری سطح جدیدی از موازنه فراهم شود. در نگرش راهبردی ترامپ و مرشایمر، هرگونه سازوکار معطوف به جنگ و رویارویی میتواند زمینه لازم برای صلحسازی را به وجود آورد. بر اساس چنین نگرشی، صلح صرفا در شرایطی ایجاد میشود که موازنه قدرت جدید در فرآیند منازعه و حتی درگیریهای خشونتآمیز حاصل شود.
1. صلحسازی ترامپ و معادله قدرت
معادله قدرت یکی از شاخصهای اصلی سیاست منطقهای و الگوی کنش راهبردی دونالد ترامپ برای مدیریت بحران میباشد. ترامپ همواره تلاش دارد تا آموزه «مایکل بریچر» و «جورج آلکساندر» در تبیین ضرورتهای مدیریت بحران را در دستور کار قرار دهد. اینگونه از نظریهپردازان بر این اعتقاد هستند که حل و فصل منازعه بدون «تصاعد بحران، تهدید و خشونت» امکانپذیر نخواهد بود. در چنین شرایطی، ترامپ در گام اول به نتانیاهو آزادی عمل لازم را برای انجام عملیات پر شدت علیه گروههای فلسطینی اعطا کرد. افزایش خشونت، میزان تابآوری بازیگران برای تداوم الگوهایی که از موازنه موثر برخوردار نیست را کاهش داده و به این ترتیب شکل جدیدی از موازنه قدرت به وجود میآید که معطوف به صلحسازی خواهد بود.
طرح دونالد ترامپ برای صلحسازی در غزه مربوط به شرایطی است که حجم خشونت علیه فلسطین به میزان قابلتوجهی افزایش یافت. هرگونه صلحسازی را میتوان تابعی از سازوکارهای قدرت توسط بازیگرانی دانست که از ابزارهای متنوع در جنگ و قابلیتهای کنش سازنده در فرآیند صلحسازی برخوردار باشد. برخی از نظریهپردازان مدیریت بحران از جمله مایکل بریچر و جورج آلکساندر به این موضوع اشاره دارند که دیپلماسی و مذاکرات صلح در شرایطی حاصل میشود که میزان تابآوری بازیگران کاهش یافته و احساس نمایند که ادامه جنگ منجر به تحمیل هزینههای بسیار زیادی خواهد شد.
2. کنفرانس شرمالشیخ و نقطه تعادلی ترامپ
توییت دونالد ترامپ در 9 اکتبر 2025 بیانگر آن است که «مذاکرات شرمالشیخ» به نتیجه رسیده و زمینه برای مدیریت بحران و جنگ پر خشونت علیه گروههای فلسطینی به وجود آمده است. ترامپ در پست خود به این موضوع اشاره دارد که «اسراییل و حماس هر دو فاز اول طرح صلح را امضاء کردهاند. این امر به مفهوم آن است که گروگانها به زودی آزاد خواهند شد و اسراییل نیروهایش به خط عملیاتی مورد توافق به عنوان اولین گام به سوی صلح قوی، پایدار و ابدی عقب کشیده خواهد شد». بیان چنین رویکردی از سوی ترامپ به معنای آن است که شکل جدیدی از موازنه و الگوی کنش رفتاری در روابط گروههای مقاومت با کشورهای منطقهای و قدرتهای بزرگ در حال ظهور است.
دونالد ترامپ سیاست قدرت را در چارچوب «بازیگر میانجی» ایفا نمود. بر اساس چنین نگرشی، هر بازیگری صرفا در شرایطی میتواند به سیاست قدرت مبادرت نماید که تابعی از ضرورتهای دوران گذار باشد. همواره روزهای آخر منازعه، هرگونه نبرد ماهیت خونین، پر شدت و پر مخاطره دارد. علت اصلی آن را باید در سازوکارهایی دانست که هر یک از بازیگران درگیر منازعه تلاش مینمایند تا سطح جدیدی از موازنه را در روابط متقابل ایجاد کنند.
3. صلحسازی و آینده سیاسی غزه
اگرچه نتانیاهو همواره درصدد بود تا زمینه نابودسازی گروههای فلسطینی را به وجود آورد، اما مقاومت حماس را میتوان در زمره عواملی دانست که نه تنها هویت فلسطینی نابود نشد، بلکه شکل جدیدی از هویت در محیط منطقهای و آینده سیاسی فلسطین بازتولید میشود. در آینده سیاسی منطقه، نشانههایی از «هویت برنامهدار» و «هویت مشروعیتبخش» را میتوان به عنوان آلترناتیوهای سیاسی و راهبردی گروههای اجتماعی فلسطین در مقابله با خشونتگرایی و ستیزشهای اسراییل دانست.
موازنه جدید در سیاست و راهبرد حماس معطوف به «جنگ مسلحانه» و «مقاومت پر دامنه» نخواهد بود. هرگونه منازعه صرفا در شرایطی معنا پیدا میکند که ابزارهای قدرت و مشروعیت ساختاری مربوط به آن وجود داشته باشد. به همین دلیل است که کارگزاران اصلی صلح منطقهای را کشورهای قطر، ترکیه و مصر تشکیل میدهند. اگرچه هر یک از کشورهای یاد شده دارای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک کاملا متفاوتی با یکدیگر هستند، اما واقعیت آن است که حماس راهبرد مقاومت مسلحانه را از دستور کار خارج کرده و تلاش دارد تا از سازوکارهای «مقاومت برنامهدار» استفاده کند. اگرچه ادامه جنگ در غزه منجر به «خلع سلاح حماس» گردید، اما این امر به معنای پایان «قدرت هویت» در غزه و نزد گروههای فلسطینی نخواهد بود. در عصر جدید، شکل نوینی از هویت بازتولید شده و زمینه بقاء سیاسی، هنجاری و تاریخی فلسطینیها را فراهم میسازد. هویت فلسطینی بخشی از هویت اسلامی، هویت عربی و هویت مقاومت است. تا زمانی که اشغالگر وجود داشته باشد، طبیعی است که هویت به گونههای جدیدی تغییر پیدا کرده و شاخصهای نوینی از بقاء سیاسی و بازتولید قدرت اجتماعی را در فلسطین و جهان عرب اجتنابناپذیر میسازد.
4. عقلانیت مصلحتمحور حماس و دیپلماسی برای بقاء
راهبرد حماس در پذیرش مذاکرات صلح شرمالشیخ را میتوان به عنوان «نقطه تعادلی خون و آتش» در فضای پرمناقشه جنگ غزه دانست؛ مکانی که اسراییل به عنوان بازیگر نیابتی ایالات متحده درسالهای 25-2023 از سازوکارهای کنش پر شدت و خشونت پایانناپذیر برای نابودی حماس بهره گرفت. طرح ترامپ به عنوان «نقطه زینی و تعادلی» روند صلح و جنگ در محیط منطقهای خاورمیانه و پایانی برای جنگ اسراییل در غزه علیه حماس تلقی میشود. مذاکره شرمالشیخ نشانه عقلانیت تاکتیکی حماس برای بقاء خواهد بود.
هرگاه واحدهای سیاسی یا گروههای انقلابی در وضعیت تغییر راهبرد قرار میگیرند، به معنای آن است که آنان تمایل چندانی برای تداوم الگوی قبلی نخواهند داشت. راهبرد «عقلانیت مصلحتمحور» حماس را میتوان محور اصلی پذیرش دیپلماسی و مذاکرات شرمالشیخ در مصر دانست. آنچه در روند دگردیسی حماس شکل گرفت، رابطه مستقیم با معادله قدرت دارد. هرگاه موازنه ابزاری، کارکرد خود را در نبردهای نظامی و امنیتی بازیگران و گروههای رقیب از دست دهد، در آن شرایط قالبهای هویتی جدید برساخته میشوند. برساختگی اندیشه، تاکتیک و راهبرد گروههای هویتی را میتوان محور اصلی سیاست بقاء حماس و گروههای اجتماعی در آینده سیاسی فلسطین دانست. در چنین شرایطی، گروههای مقاومت تلاش میکنند تا سازوکارهای کنش معطوف به هویت بازتولید شده را بر اساس ابزارها و انگارههای نوظهور به کار گیرند. حماس واقعیتهای جدید موازنه قدرت را در روند مذاکرات شرمالشیخ اکتبر 2025 را به این دلیل پذیرفت که زمینه بقاء سیاسی و اجتماعی گروههای فلسطینی فراهم شود.
مذاکرات شرمالشیخ در همان دوران تاریخی شکل گرفت که ضرورت کنش عملیاتی علیه بازیگر مهاجم و اشغالگر منطقهای در دستور کار حماس واقع شده بود. در فضای جدید کنش سیاسی و فرآیند دیپلماتیک شاهد راهبرد بازتولید شده حماس برای بقاء اجتماعی، هویتی و سازمانی میباشیم. در روند مذاکره نشانههایی از «عقلانیت مصلحتمحور» شکل گرفته که به گونه تدریجی با شکلبندیهای اجتماعی و موازنه جدید قدرت هماهنگ خواهد شد.
5. شاخصهای عقلانیت مصلحتمحور حماس در مذاکرات شرمالشیخ
انعطافپذیری حماس در پذیرش آتشبس، آزادسازی اسرای اسراییلی و خلع سلاح تدریجی مربوط به نشانههایی از عملگرایی تاکتیکی و هویتی است. اسراییل درصدد بود تا زمینه نابودی حماس و گروههای فلسطینی را به وجود آورد. حماس برای اهداف خود جنگید، اما برای بقاء جامعه صلحسازی را در دستور کار قرار داد. هرگونه صلحسازی نیازمند نشانههایی از عقلانیت سیاسی، تاکتیکی و راهبردی است. آنچه در تفکر معطوف به مصالحه حماس شکل گرفت، بر اساس قالبهایی معنا پیدا میکند که نشانههایی از عقلانیت مصلحتمحور را در کنار خود دارد.
عقلانیت مصلحتمحور بخشی از شاخصهای کنش سیاسی حماس برای مذاکره و دیپلماسی میباشد. همزیستی در کنار مرزهای کشور مهاجم و دو سال مقاومت اجتماعی در برابر ابزارهای نظامی پیشرفته اسراییل را میتوان در زمره موفقیتهایی دانست که در پرونده و هویت حماس شکل گرفته و بقا خواهد داشت. آینده تحولات سیاسی غزه به گونه اجتنابناپذیر نشانههایی از مقاومت را دربر میگیرد. مقاومت آینده با هویت فلسطینی پیوند یافته و مبتنی بر نادیده گرفتن مشروعیت بازیگر اشغالگر در محیط منطقهای میباشد.
ویژگی اصلی عقلانیت مصلحتمحور آن است که هرگاه بازیگری در روند مبارزه و مقاومت نتوانست به اهداف و مطلوبیتهای خود نایل شود، طبیعی است که راهبرد و ابزارهای مبارزه خود را تغییر خواهد داد. هر بازیگری به گونه اجتنابناپذیر ناچار است تا اهداف هویتی، هنجاری و ایدئولوژیک خود را با توجه به «اصل اثربخشی تاکتیکی» هماهنگ نماید. در چنین شرایطی، ضرورتهای بقاء سیاسی، اجتماعی و راهبردی حماس ایجاب میکرد که زمینه برای ادامه مبارزه از طریق دیپلماسی را در دستور کار قرار دهد.
مذاکرات شرمالشیخ به گونه اجتنابناپذیر مطلوبیتهای راهبردی را برای حماس و گروههای فلسطینی ایجاد خواهد کرد؛ علت اصلی دیپلماسی صلح را میتوان در گسترش هویت فلسطینی برای بقاء و عرصه منطقهای و بینالمللی دانست. تمامی گروههای عربتبار در سراسر جهان، زیرساختهای «مقاومت اجتماعی» را فراهم آورده و از این طریق مقابله با سیاست تهاجمی و خشونتآمیز اسراییل علیه اهداف منطقهای، بخشی از سیاست جهانی را تحت تأثیر قرار داد.
رسانه، کارناوالهای اجتماعی، اعتراضات فراگیر و سالن خالی مجمع عمومی سازمان ملل در زمان سخنرانی نتانیاهو را میتوان در زمره شاخصها و نشانههایی دانست که زمینه تغییر در الگوی رفتاری امریکا و اسراییل را اجتنابناپذیر ساخت. دونالد ترامپ به این جمعبندی رسید که تداوم سیاست تهاجمی اسراییل جایگاه و نقش هژمونیک ایالات متحده در سیاست جهانی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. انگاره ترامپ بر کاربرد قدرت برای آن شکل از پیروزی است که مبتنی بر نشانههایی از پذیرش اجتماعی نیز باشد. در فرآیند جنگ علیه حماس، امریکا «سیاست چماق و هویج» را در دستور کار قرار داد.
6. آینده سیاسی غزه، گروهها و هویت فلسطینی
مقاومت حماس در غزه را میتوان یکی از شاخصهای اصلی مبارزه علیه اشغالگری و سرکوب دانست. حماس در نبرد علیه اسراییل، از سازوکارهای «جنگ پیشدستانه» بهره گرفت تا از این طریق ابتکار عمل تاکتیکی در برابر اسراییل فراهم شود. الگوی حماس به مدت 2 سال تداوم یافت. رهبران سیاسی اسراییل و امریکا در این دوران تاریخی، از تمامی ابزار سرکوب و خشونت بهره گرفته، ولی قادر به رهایی اسراء اسراییلی نشدند. ناکامی اسراییل در تحقق اهداف مرحلهای را میتوان بخشی از سازوکارهایی دانست که زمینه اعمال خشونت تصاعدیابنده علیه گروههای فلسطینی را امکانپذیر ساخت.
در فضای جدید سیاسی و اجتماعی غزه، زمینه برای همکاریهای اقتصادی جهان غرب به وجود خواهد آمد. کشورهایی از جمله ترکیه، قطر و عربستان در آینده سیاسی غزه حضور خواهند داشت. جهتگیری گروههای سیاسی جدید غزه مبتنی بر بازتولید هویت میباشد. هویت فلسطینی با هرگونه اشغالگری و تهاجم نظامی مغایرت داشته و این امر در آینده فلسطین نیز انعکاس خواهد داشت. موضوع اصلی گروههای فلسطینی در آینده سیاسی منطقه معطوف به فراموشی هویتی نخواهد بود.
عقلانیت نسل Z فلسطینی مبتنی بر نادیده گرفتن آرمان تاریخی پیشینیان خود نمیباشد. گروههای نسلی جدید تلاش خواهند داشت تا راهبرد بقاء را بر اساس عقلانیت سیاسی و کنش مرحلهای پیگیری نمایند. هویت نسلی در فلسطین به گونهای است که آنان هیچگاه آموزهها، انگارههای ذهنی، قالبهای هنجاری، کنش تاکتیکی و شخصیت تاریخی «یحیی سنوار» و «محمد ضیف» را فراموش نخواهند کرد. هرگاه قالبهای هنجاری در فضای مبارزه مسلحانه تودهای و اجتماعی قرار گیرد، تبدیل به انگارههای هویتی شده و از قابلیت لازم برای بازتولید خود در شکلبندیهای جدید سیاسی و تاکتیکی برخوردار خواهد شد. آینده سیاسی حماس به گونه اجتنابناپذیر از مقاومت دوساله الهام خواهد گرفت. واقعیت آن است که حماس در نبرد با اسراییل شکست نخورد، بلکه ساختار نظام بینالملل و قدرتهای بزرگ از حقانیت و نقشیابی حماس در مقابله با اسراییل حمایت موثر به انجام نرساندند. تاریخ آینده هویت سیاسی و اجتماعی فلسطین را بازخوانی خواهد کرد. در فرآیند جدید طبعا ایران نقش ایدئولوژیک، سیاسی و آرمانی چندانی در قالبهای ذهنی گروههای شهروندی فلسطینی نخواهد داشت.
نتیجه
مرحله اول مذاکرات صلح حماس و اسراییل موسوم به مذاکرات شرمالشیخ در 8 اکتبر 2025 پایان پذیرفت. در این فرآیند، حماس بخش قابل توجهی از اهداف سیاسی و راهبردی خود را تحقق بخشید. اگرچه اسراییل نیز درصدد بود تا زمینه خلع سلاح حماس را به وجود آورد. خلع سلاح حماس را میتوان به عنوان زنگ خطری برای حزبالله لبنان دانست. هرگاه شکل خاصی از الگوی کنش رفتاری بازیگران در یک حوزه جغرافیایی به وجود آید، این امر تأثیر خود را در سایر حوزههای جغرافیایی نیز بهجا خواهد گذاشت. به همین دلیل است که آینده سیاسی حماس با نشانههایی از هویت مشروعیتبخش در ساختار اجتماعی غزه ادامه خواهد یافت. در این فرآیند، اگرچه برخی از نامها و اتیکتها تغییر پیدا میکند، اما ساخت اجتماعی فلسطین 2سال نبرد و مقاومت را در حافظه تاریخی و سیاسی خود به خاطر خواهد سپرد.
اگرچه مقاومت فلسطین بدون هویت و راهبرد ایرانی معنای چندانی ندارد، اما در شرایط موجود، حماس با نشانههای جدیدی از کنش سیاسی در برابر اسراییل ایفای نقش میکند. مبارزه و هویت مقاومت در آینده فلسطین وجود خواهد داشت. در این دوره تاریخی، کرانه باختری تجربه جدیدی را به آزمون خواهد گذاشت. اگرچه کنترل امنیتی گروههای فلسطینی به میزان قابل توجهی توسعه پیدا کرده، اما آینده سیاسی آنان با هویت مشروعیتبخش معنا پیدا میکند.
یکی از شاخصهای اصلی هویت مشروعیتبخش را میتوان در شکلگیری دولت فلسطینی دانست. نبرد گروههای فلسطینی با اسراییل به ویژه حماس و جهاد اسلامی آثار خود را در شکلگیری هویت جدیدی انعکاس خواهد داد که اولا مبتنی بر هویت برنامهدار بوده و ثانیا زمینه تحقق سازوکارهای مقاومت سیاسی، هویتی و اجتماعی را در آینده سیاسی غزه و فلسطین فراهم میسازد. در چنین شرایطی، طبیعی است که روند مشروعیتیابی و شکلگیری دولت فلسطینی حاصل شود.
به همانگونهای که «فرانس فانون» و «آلبر کامو» بیان داشتهاند؛ هیچگاه مقاومت کارکرد خود را از دست نمیدهد و همواره به عنوان نیروی سازنده تاریخ مورد توجه قرار خواهد گرفت. مقاومت در غزه دارای آثار و پیامدهای قابلتوجهی در فضای اجتماعی، سیاسی و امنیتی منطقه میباشد. شکلگیری دولت فلسطینی و هویت سیاسی فلسطین را میتوان انعکاس 2 سال جنگ و مقاومت در غزه دانست. اگرچه جنگ در غزه بر اساس ابتکار صلح کشورهای اسلامی و ترامپ متوقف شد، اما آثار و نتایج مذاکرات شرمالشیخ پیامدهای سیاسی و امنیتی خود را در آینده خاورمیانه بهجا خواهد گذاشت. به همانگونهای که جنگ، منازعه و مذاکرات شرمالشیخ درباره حماس پایان پیدا میکند، پروژه خلع سلاح حزبالله به عنوان موضوع راهبردی جدید در دستور کار گروههای نظامی اسراییل و دیپلماتهای منطقه قرار خواهد گرفت.
بازار ![]()