کرمان رصد - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
نمیدانم آنچه در جریان این لایحه رخ داد، ناشی از سیاست غریزی و سادهسازی مسئله پیچیده نفوذ از سوی بزرگان و سران قوا بود که بهجای وفاق برای ایران، به وفاق برابر ایرانیان روی آوردند یا آنکه دستپخت نفوذیها و خروجی دولت بیکیفیت را توشیح کردند. هرکدام باشد، نتیجه فرق نمیکند. خروجی سیاست غریزی و نقشه نفوذی یکی است. شکافی که با جنگ کمی رفو شده بود، بدتر از قبل بازمیگردد.
محمدجواد روح| لایحهای با دوفوریت به مجلس رفت. اعتراضها بلند شد. دولت شنید و فهمید چه کرده است. مجلس نشنید و دوفوریت را تصویب کرد. دولت لایحه را پس گرفت. فریاد تریبونهای تندرو مخالف دولت بلند شد و حتی از مجلس خواستند لایحه را برنگرداند. این، خلاصه و چکیده ماجرایی بود که هفته گذشته بر فضای سیاسی و رسانهای ایران سایه انداخت و ظاهراً تمام شد.
اما این، فقط ظاهر ماجراست. به قول شاعر، صورتی در زیر دارد هر چه در بالاستی. رخداد لایحه صیانت2 هم، صرفاً نوک کوه یخی بود بر روی آب. صورت و سیرت زیرین آن است که مهمتر است و تأملبرانگیزتر. لایحهای که مدعی مواجهه با خلاف واقع بود، در مقام بیان واقع عمل کرد؛ بیان واقعیت تلخ حکمرانی در ایران امروز. بیایید واقعیت عیانشده را، صورت زیرین لایحه را، ببینیم.
یک لحظه تصور کنید شما یکی از اعاظم مملکتید که در میانه جنگی نابرابر برای جلسهای در عالیترین سطح امنیتی به جایی رفتهاید و نشستهاید و دارید حساسترین تصمیمات را برای مواجهه با دشمن غدار و نابکار میگیرید که ناگهان، محل جلسه هدف حمله قرار میگیرد. خوشبختانه جان به سلامت میبرید و از زیر آوار بیرون میآیید. نخستین پرسشی که برایتان پیش میآید، چیست؟ جز این است که چگونه محل جلسهای چنین حساس و سطح بالا لو رفت؟
از خود نمیپرسید که این چه نفوذی است که تا اینجا پیش آمده است؟ چه اولویتی را در چنین وضعیتی لحاظ میکنید؟ جز آنکه باید اصلاحی جدی را در پیش بگیرید و ساختاری را که چنین بستری برای نفوذ فراهم آورده، پالایش کنید و بازسازید؟ اما نه. شما این کار را نمیکنید. چرا؟ چون دشوار است. چون الزاماتی دارد و تصمیماتی میخواهد که پرهزینه است. چون میدانید مارهایی که در آستین پروردهاند، اکنون اژدهایانی شدهاند که راه پس و پیش بر شما بستهاند.
پس چه میکنید؟ صورت مسئله را پاک میکنید و یا نه، سادهسازی میکنید. مثل همیشه، دشمن اصلی را کنار میگذارید و سراغ دشمنان فرعی و فرضی میروید. مسئله نفوذ را به چند کانال تلگرامی و تلویزیونهای ماهوارهای فرو میکاهید. میبینید که عدهای از بهاصطلاح نخبگان هم در این مسیر همراه شدهاند و بیانیه نوشتهاند و بسترسازی کردهاند. پس، فکر میکنید این اقدامتان حمایت دیگران را هم دارد. چه میکنید؟
لایحهای که دو سال قبل به دولت سابق رفته بوده را از بایگانی درمیآورید، امضاء میکنید. مهر دوفوریت بر آن میزنید و به مجلس میفرستید. هدفتان چیست؟ در بهترین حالت، اینکه راه روایتهای دروغ دشمن را ببندید و امنیت روانی جامعه را تامین کنید. این، البته سناریوی خوشبینانه است. اینکه شما خواستهاید نشان دهید دارید کاری میکنید و راه روایت دشمن را میخواهید ببندید. آنهم نه از طریق گشودن فضا برای طرح صداهای مختلف و تجمیع همه جریانها و نیروهای ملی.
نه. از طریق بستن و مجازات و تهدید. از همان تنها راهی که بلد هستید. این، یک سیاست غریزی است. همچون پرندهای که در قفس افتاده و خود را به در و دیوار آن میکوبد. راهحل نیست. صرفاً واکنشی غریزی است. مدتی خود را میکوبد تا خسته شود و بالاخره، بپذیرد. اما باز، همین واکنش غریزی، حالت خوشبینانه است.
حالت بدبینانه کدام است؟ اینکه همین واکنش شما را هم نفوذیها تهیه و تدارک دیده باشند. همانهایی که از بروز و ظهور اتحاد ملی در روزهای جنگ وحشت دارند. دل بسته بودند به اکثریت ناراضی. برای سرنگونی، چشم داشتند به مردمان که بریزند به خیابان. همان حرفی که مدتی قبل مسعود پزشکیان زد. هدف و خواست دشمن اما برآورده نشد.
اکثریت قریببهاتفاق نیروهای سیاسی و فکری جامعه پای میهن ایستادند. همه اعتراضات، تقابلها و تضادهای خود را کنار گذاشتند و به میدان آمدند؛ چنان که مقامرهبری گفت. این همراهی بهنگام ملت و حکومت در دفاع از میهن، اما خواست نفوذیها نیست. آنها اینهمه سال کار کردهاند و عرق ریختهاند تا میان ایران و ایرانیان شکاف اندازند. به هر لباس درآمدهاند.
خالصسازی را تئوریزه و اجرا کردهاند تا در لحظه نهایی، ایران تنها بماند. نهفقط از بیرون و در سطح بینالملل که دچار «تنهایی استراتژیک» است و هیچ متحد و همراه جدی ندارد. نفوذی ماموریت دارد و در بسیاری موارد مصونیت دارد تا از درون هم، ایران را تنها کند. ایرانی که ایرانیان آن را نخواهند. همچون زمان حضور بیگانگان در پایان عمر ساسانیان.
تعارض و درگیری و ستیز درونی چنان بالا گرفت که راه فتح بر اعراب گشوده بود. نیروی مسلح تنها مانده بود در میدان. ستیز اصلی در قصر بود و در ایالات که پیشاپیش به نفع فاتحان رقم خورده بود. همچون ایران تنهای پایان صفوی؛ چنان فرسوده بود که برای افتادنش تلنگر محمود افغانی کفایت میکرد. همچون ایران تنهای شهریور 1320 که سربازان گرسنه و بیلباس بهجای مرز در شهر میگشتند و اگر نبود بزرگمردی چون محمدعلی فروغی، ایرانی نمیماند. همانطور که عثمانی در جنگ جهانگیر اول تکهپاره شد، ایران هم پس از جنگ جهانگیر دوم نمیماند.
نفوذیها ایران تنها را میخواهند. ایرانی که ایرانیان آن را از آن خود ندانند و زیر چکمه بیگانه سپارند. در جنگ 12روزه این نقشه نفوذیها بر آب شد. ایرانیان ایستادند برای ایران. چه آن سیاستمداری که در زندان بود، چه آن دادخواه مقتولان زنجیرهای که باز داد خواست، چه آن دخترکان بیحجاب و کمحجابی که انبوه پیامکها را در گوشیهایشان داشتند، چه آن روزنامهنگاران و نویسندگان و طراحانی که هر روز با تماسی و احضار و شکایتی مواجه بودند. همه ایستادند برای ایران.
نفوذی اما از نقشه خود پا پس نمیکشد. برخی داد و فریاد میکنند. میهن را آغل مینامند. خود را مامور خدا میخوانند. طرح میدهند و لای چرخ سربازان میدان دیپلماسی چوب میاندازند. و فراتر از اینها، لایحهای گردوخاک گرفته را از بایگانی درمیآورند و روی میز رئیسجمهور میگذارند برای امضاء. دولت و نهاد ریاستجمهوری هم که چنان از بزرگان خالی است و «جوادهای جهانشناس» جای خود را به «جعفرهای زبانباز» دادهاند که بیآنکه بدانند چه چیز در لایحه هست، آن را تأیید میکنند و لابد یکدیگر را تحسین هم میکنند.
چنین است که چنان لایحهای از 9 لایه دولت و نهاد ریاستجمهوری میگذرد و راهی مجلس میشود؛ چنان که پسر پزشکیان نوشت. چنین است که نفوذی موفق میشود. عموم نخبگان و رسانهها و همراهان دولت - این ریسمان ضعیف پیوند با حکومت- را برابر آن قرار میدهد و شکافی پرناشدنی میانشان میاندازد. توقف و استرداد لایحه، اینبار کار نفوذیها را ناتمام گذاشت. اما نفوذیها مشغول کارند. با آرامش. در مصونیت تمام. با بودجه و امکانات. تندروها هم آب به آسیابشان میریزند (اگر نگوییم همکارند). اما بدتر از تندروها، بوروکراسی استعلامزده و پرهزینه و بیفایدهای است که جرأت فکر کردن ندارد؛ چه برسد به مخالفت و در برابر سیلاب نفوذ ایستادن.
نمیدانم آنچه در جریان این لایحه رخ داد، ناشی از سیاست غریزی و سادهسازی مسئله پیچیده نفوذ از سوی بزرگان و سران قوا بود که بهجای وفاق برای ایران، به وفاق برابر ایرانیان روی آوردند یا آنکه دستپخت نفوذیها و خروجی دولت بیکیفیت را توشیح کردند. هرکدام باشد، نتیجه فرق نمیکند. خروجی سیاست غریزی و نقشه نفوذی یکی است. شکافی که با جنگ کمی رفو شده بود، بدتر از قبل بازمیگردد.
ایران گامی دیگر به سوی تنها شدن از درون برمیدارد. پزشکیان به سهم خود، کوشید از بیراهه برگردد. دیگران هم با او همراه میشوند یا دور میایستند و به او میخندند؟ شاید شاد باشند که سنگ روی یخ شد. اما این، فقط نوک کوه یخ است. اگر صورت زیرین را ببینید و بیاندیشید؛ دیگر نمیخندید...
بازار ![]()