دیپلمات پیشین مطرح کرد: در اهمیت تجدید مذاکرات
مقالات
بزرگنمايي:
کرمان رصد - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
فریدون مجلسی| نهادن نام راهحل نهایی برای کلیدی که بتواند جنگ کنونی میان ایران و اسراییل را پایان دهد، شاید چندان مناسب نباشد،زیرا این نام در زمان سلطه نازیسم بر آلمان به طعنه به برنامهای گفته میشد که معنی آن نابود کردن یهودیان بود. بدین معنی که وجود جامعه یهودی در آن کشور مسالهای تلقی میشد که راهحل ساده آن را پاک کردن صورتمساله دانسته بودند. یعنی با حذف یهودیان مساله دیگر باقی نمیماند که نیازی به حل داشته باشد؛ فقط ابزاری لازم بود شامل شکار کردن و اعزام به اردوگاههایی مانند آشویتس و لوبلیانا که در آنجاها نیز گروهها را به بهانه استحمام و «شپشزدایی» به تالارهای مرگبار گاز سیانور میفرستادند و سپس اجساد سوزانده میشد.
بازار ![]()
ازاین رو کاربرد این اصطلاح ناخوشایند ازسوی برخی محافظهکاران حتی به طنز و طعنه ممکن است اشاره به آن مفهوم و تقلیل موضوعی سیاسی- حقوقی به عنوان بحثی تبعیضآمیز تلقی شود. در حالی که شاید بتوان گفت از یهودیان رانده شده از اروپا که به اسراییل کوچانده شدند و قربانیان آن شرایط ناگوار بودهاند انتظار نمیرفته است که با بهرهمندی از قرار گرفتن در جایگاه قدرت آنگونه راهحلهای خشن را نسبت به قربانیان میزبان خودشان اعمال کنند. استناد به تاریخ نیز به حل مساله یعنی صلح به جای ستیز کمکی نمیکند. فقط موجب عمیقتر شدن و پیچیدگی بیشتر آن میشود. مساله یهودستیزی در اروپا نیز سابقه طولانی دارد و مسیحیان از آنان به عنوان مسوولان به صلیب کشیدن مسیح بیزار بودهاند. ماجرای مهاجرت فزاینده آنان به اسراییل نیز از آغاز قرن بیستم شدت گرفت تا در سال 1917 با صدور اعلامیه بالفور وزیر خارجه انگلیس حقوقی برایشان در سرزمین فلسطین قائل شدند. در حالی که اغلب یهودیان اروپا یعنی اشکنازیها از لحاظ نژادی منسوب به قوم نیمه تُرک خزر هستند که در قرون نهچندان دور برای استقلال بیشتر و عدم تبعیت از خلافت عثمانی و سلطه کلیسای رم، از آیینی بدوی به یهودیت گرویدند و بعدها به نواحی غربیتر در اوکراین و روسیه و لهستان و پروس مهاجرت کردند. اینان با آموزشهای توراتی به زبان عبری تدریجا در میان خودشان صاحب زبانی بر مبنای عبری آمیخته با آلمانی و روسی شدند که ییدیش نام گرفت. سایر یهودیان یعنی یهودیان شرقی یا سفاردینها، شامل یهودیان بومی فلسطین از زبان عبری فقط برای خواندن تورات و متون دینی استفاده میکردند یعنی زبان یهودیان کشورهای عربی از مراکش تا مصر و فلسطین و عراق و یمن، عربی و رفتارهایشان تابع هویتهای ملی آن کشورها بوده است. در ایران و ازبکستان نیز زبانشان فارسی و در کردستان کردی و در پاکستان و هند اردو بوده است. بعدا که کشور اسراییل تشکیل شد و زبان عبری را زبان رسمی آن کشور اعلام و آموزش آن را اجباری کرد، فرا گرفتن عبری برای اشکنازیهای مسلط بر زبان ییدیش آسانتر بود واین سلطه بر زبان رسمی از موجبات برترییابی و سلطه بیشتر آنان بر امور اداری و سیاسی شد. در واقع این سلطه موجب نوعی رفتار برتریجویانه اشکنازیها شد که هاگارام نویسنده کتاب ایرانستیزی آن را به طنز آرایانیسم اسراییلی نامیده است. یعنی همانطور که در آلمان هیتلری برای نژاد آریا اولویت قائل بودند، اشکنازیهای اروپایی مسلک اسراییل نیز خودشان را به نوعی در جای آریاییگرایان هیتلری میپندارند و با اروپاییان مشترکات فرهنگی بیشتری دارند تا با یهودیان شرقی. اروپاییان نیز آنها را در خارج از اروپا به همان دیده مینگرند. این دیدگاه به اشکنازیهایی که در آغاز دارای تفکرات چپ و روشنفکرانه با عقاید مارکسیستی بودند، امکان داد مزارع کیبوتص خودشان را مطابق الگوهای نزدیک به سالخوزهای روسی بنا کنند. در انتخابات حزب کارگر اغلب برنده بود؛ اما تدریجا گرایش به راست در دوشاخه انجام شد یکی لیبرالیسم اقتصادی و دیگری ناسیونالیسم رادیکال یهودیخواهان بنیادگرایی سختگیرانه. بدینترتیب دوران عقلانیتر حزب کارگر به سر آمد و دولتهای ائتلافی و دستراستی بنیادگرا و جنگطلب روی کار آمدند که نه فقط مدعی قدسشرقی شدند که مقرر بود پایتخت دولت فلسطین باشد، بلکه با شهرکسازی در ساحل غربی رود اردن به مرزهای شناخته شده در قطعنامه 242 شورای امنیت نیز تخطی کردند. روی کار آمدن افراطیون حماس در باریکه غزه که در اساسنامه خود خواهان نابودی اسراییل بودند بهانهای برای تدافعی تلقی کردن اقدامات اسراییل به دست آن کشور داد.
جمهوری اسلامی ایران که به نوبه خود همواره مدافع حقوق تاریخی فلسطینیان بود و از دولت محلی غزه حمایت میکرد، همچنین موجب تقویت بنیه نظامی حزبالله شیعه در جنوب لبنان شده بود، با حمایت از بقای دولت بشاراسد در سوریه نیز اقتدار ویژهای کسب کرده و در یمن نیزکه بابالمندب یا دروازه دریای سرخ معبرترابری دریایی اسراییل بود اقتداری کسب کرده و در عراق بعد از داعش نیز نفوذ بیشتری کسب کرده بود، تا سال 2021 میلادی توانسته بود اسراییل را عملا در محاصره نظامی نیروهای خصم قرار دهد. اسراییل که نگران افزایش قدرت روز افزون نفوذ متکی بر ثروت کشورهای عرب منطقه بود کوشید برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت، نسبت به کشورهای عرب سیاست اعتدالیتری در پیش بگیرد. کشورهای عرب منطقه نیز با توجه به درگیریهای پیشین با جمهوری اسلامی ایران از رابطه با اسراییل در قالب پیمان ابراهیم استقبال کردند. عربها در زمان مذاکرات برجام علنا خواهان شکست آن مذاکرات بودند که مبادا موجب تقویت ایران شود. اما سالها بعد، هنگامی که حماس با برنامهریزی و تدارک طولانی با عملیات متهورانه 7 اکتبر 2002 توانست اسطوره نفوذناپذیری مرزهای اسراییل را در هم بشکند و از زمین و هوا و دریا و حتی نفوذ از تونل زیرزمینی ضربات مهیبی وارد کند و اسیران بسیاری را به غزه بفرستد، اسراییل را با شگفتی مواجه کرد. حماس و دوستانش خواهان آن بودند که کنفرانس چند روز بعد پیمان ابراهیم را در عربستان بر هم بزنند که موفق شدند. ازطرفی میدانستند که حمله دقیق آنان تاب پایداری ندارد و منتظر بودند با باطل کردن اسطوره شکستناپذیری اسراییل حمایت عملی کشورهای عربی را برای دخالت نظامی جلب کنند که به موفقیتی دست نیافتند. کشورهای عرب منطقه از چند سال پیش ترجیح داده بودند که برای دستیابی به قدرت زمینههای اقتصادی و صنعتی و آموزشی خودشان را همراه با عمران گسترده شهری توسعه دهند، و اکنون که آن برنامهها در کشورهای عربی حوزه خلیجفارس به بارنشسته بود، به هیچوجه حاضر به قربانی کردن منافع و روند توسعه و پیشرفت خودشان در راه حقوق و منافع مورد ادعای گروه بنیادگرای حماس نشدند. به این ترتیب با تنها ماندن حماس دوران ضربه خوردن و تضعیف آن فرارسید. تونلها کشف و تخریب شدند. زمانی که حزبالله کوشید با سرگرم کردن اسراییل در مرزهای لبنان به حماس کمک کند، مورد حمله گسترده اسراییل قرار گرفت و دوران درگیری فزاینده فرارسید. این روند با ترور اسماعیل هنیه رهبر حماس در زمانی که میهمان دولت ایران بود و سپس جانشینان او و با ترور سید حسن نصرالله رهبر حزبالله و جانشینان و توطئه قتل سردارانش ادامه یافت و باسقوط دولت بشار اسد و بمباران بندر حدیده شدت گرفت. اکنون در فاز جدید، در حالی که مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا ادامه داشت و قرار بود دور ششم آن در یکشنبه 25خرداد ادامه یابد، دولت اسراییل به دنبال تهدیدهای غربی و ابراز نگرانی از برنامههستهای ایران و گویی نگران توافق ایران و امریکا در مقابل رفع تحریکها باشد، ناگهان فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای ایران را با غافلگیری در ساعت 3 بامداد جمعه 22خرداد مورد حمله به اصطلاح پیشگیرانه گسترده قرار داد. طی سه روز متوالی چندین هدف نظامی و هستهای و اقتصادی ایران مورد اصابت قرار گرفته و فرماندهان مهم نظامی به شهادت رسیدند و چند موج حمله موشکی و پهپادی تلافیجویانه جمهوری اسلامی با عبور از گنبد دفاعی اسراییل به جنوب و غرب تلآویو و به حیفا و نقاط دیگر اصابت کرد وخساران مهمی به بار آورد. اکنون جنگ طولانی و بزرگ فرسایشی جمهوری اسلامی و اسراییل وارد مرحله تقابل علنی شده است. ایران خشمگین از خسارات جانی و مالی و اسراییل خشمگین از بطلان تبلیغات شکستناپذیری خود، قدم به مراحل بعدی جنگ میگذارند. دولت ایران به دعوت امریکا برای ادامه مذاکرات عجالتا پاسخ منفی داده و منتظر وارد کردن نتایج تلافیجویانه و خسارتبارتری به اسراییل در میدان جنگ است. و اسراییل نیز با پشتگرمی به حمایت نظامی و تدارکاتی غرب خود را برای وارد کردن ضربات انسانی و مالی بیشتر به ایران آماده کرده است. هدف ایران تضعیف اسراییل است. اگر اسراییل این جنگ را ببازد چنان نیز خواهد شد. اما چه اسراییل ببازد یا نبازد، به دلیل هممرز نبودن با ایران توان تعرض ارضی نخواهد داشت، اما خواهد کوشید برخی عناصر تجزیهطلب را که پرورانده است برای نقشی ایذایی به میدان بفرستد. اما چیزی را که نباید از نظر دور داشت شرایط ایران پس از تشدید جنگ خواهد بود.
در صورت تشدید جنگ و در پاسخ ضربات دیگری که به اسراییل وارد خواهد شد، آن بازیگر همانطور که در حمله 12خرداد به پالایشگاه گاز کنگان و تاسیسات گاز پارسجنوبی نشان داد، خواهد کوشید ضربات بیشتری به تاسیسات گازی و نیروگاهی و پتروشیمی ایران وارد کند که تهران و اصفهان و مراکز شهری و صنعتی و زندگی شهری مردم را دچار مشکل بزرگ خواهد کرد که میتواند به فاجعهای انسانی در ایران منجر شود. سرزمین کوچک اسراییل نیز در صورت ادامه موشکباران با مشکل مشابهی مواجه خواهد شد. پرسش این است که هر جنگی پایانی هم خواهد داشت. آیا در این جنگ مهیب باید منتظر ویران شدن دوجانبه و از نفس افتادن کشورمان ایران و اسراییل ماند تا از تاب و توان جنگ بیفتند یا لازم است با دخالت بینالمللی و برخوردی دوراندیشانهتر هرچه زودتر از وارد شدن خسارات جبرانناپذیر جلوگیری شود.
مشکل غنیسازی و پیشنهاد کنسرسیوم
یکی از نکات مطرح شده در مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا فشار ترامپ با هدف تعطیلی مطلق غنیسازی هستهای بود. اکنون با لطمات وارده عجالتا تا ترمیمخرابیها غنیسازی عملا متوقف میشود. اما پیشنهاد تشکیل یک کنسرسیوم بینالمللی برای بهرهبرداری و مدیریت تاسیسات نطنز و فردو، متشکل از شرکای منطقهای مانند عربستان و امارات متحده و ترکیه و احتمالا مصر که خواهان تاسیس نیروگاههای هستهای هستند، تحت نظارت دایمی و مستقیم آژانس بینالمللی انرژی اتمی، میتواند راهگشا باشد، زیرا در چنان کنسرسیومی هیچ یک از اعضا سلطه مطلق نخواهد داشت و مانند یک منطقه آزاد و برونمرزی میتواند به فعالیت خود برای تولید سوخت نیروگاههای کشورهای عضو و مبادله با شرکتهای مشابه اقدام کند. با حل شدن این مساله میتوان به حل مسائل دیگر نیز امیدوار بود. کشورهای عرب منطقه با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی کنونی خودشان، برخلاف روزگار مذاکرات برجام، دیگر مخالتی با رفع تحریمها و بازگشت ایران به عرضه بینالمللی ندارند، بلکه از اینکه همسایه ثروتمندی مانند ایران بتواند عرصه مبادلاتی تازهای در توسعه آنان بگشاید خشنود خواهند بود. ایران نیز برخلاف گذشته میکوشد رابطهاش را با کشورهای عرب و غیرعرب منطقه بهبود بخشد و از منابع بازرگانی همسایگان اغلب ثروتمند برخوردار شود. اکنون؛ با وجود زخمهای جنگ و ضربه خوردنها و ضربه زدنهای شدید، وظیفه کارشناسان ملی این است که دولتهای خودشان و منطقه و فرا منطقه را به حل بنیانی مشکل و تجدید مذاکرات معوق مانده دوجانبه با ارایه راهحلهای عملی تشویق کنند. در این باره شاید بتوان با شرکای بالقوه کنسرسیوم هستهای این پیشنهاد سودمند برای تامین خودکفایی منطقه درباره تامین سوخت هستهای هم در تماس بود و با حضور آنان بقای تاسیسات موجود و عملکرد غیر سیاسی و غیر نظامی آن را نیز تضمین کرد.
-
چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۱:۵۸:۵۳
-
۸ بازديد
-

-
کرمان رصد
لینک کوتاه:
https://www.kermanrasad.ir/Fa/News/731257/