دوشنبه ۸ دي ۱۴۰۴
مقالات

سرمقاله خراسان/ مولانا؛ غریبی در قونیه

سرمقاله خراسان/ مولانا؛ غریبی در قونیه
کرمان رصد - خراسان/ «مولانا؛ غریبی در قونیه» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم سیدمصطفی حسینی ‎راد است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: «مولانا»؛ این کلمه‌ای ...
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - خراسان/ «مولانا؛ غریبی در قونیه» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم سیدمصطفی حسینی ‎راد است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
«مولانا»؛ این کلمه‌ای است که در ذهن و زبان ما ایرانی‌ها و بسیاری از پارسی‌زبانان و پارسی‌دوستان کشورهای دیگرآشناست. کدام پارسی‌زبان است که با سوز ابیات مثنوی معنوی نسوخته باشد و با شور غزلیات شمس، لحظاتش شور‌انگیز نشده باشد؟
مولانا جلال‌الدین بلخی که در بلخ زاده شد و در قونیه، روحش به آسمان شتافت، امروزه در گستره‌ای فراتر از فاصله ۳۰۰۰ کیلومتری بلخ تا قونیه، عاشق دارد. کافی است روزی بر سر مزارش در قونیه بروید تا ببینید که چگونه از شرق دور تا اقصی نقاط غرب دنیا، عاشقان او به دیدارش در قونیه می‌شتابند.
آنچه در فراز بالا خواندید، طلیعه مقاله‌ای بود که ۱۲ سال پیش در سفری که همراه با شماری از شاعران و اهل ادب به قونیه داشتیم، نوشتم. شاید جمله پایانی این فراز با تیتر این یادداشت یعنی غربت «مولانا» در قونیه متناقض بنماید اما چنین نیست و توضیح خواهم داد.
در خبرها آمده بود که استاد شهرام ناظری که همه ما او را به دلیل کارهای ماندگارش در آواز ایران دوست داریم، در مراسمی که به تازگی در قونیه برای رونمایی از اثر تصویری‌اش «بیا ای عشق» برگزار شده، جمله عجیبی بر زبان آورده که آه از نهاد بسیاری از ایرانیان فرهنگ دوست برآورده است. استاد فرموده‌اند: «اگر مولانا در ایران بود، او هم از بین رفته بود!»
شنیدن چنین سخنی از چنین شخصیتی واقعاً عجیب است. بگذریم از این که افراد زیادی به این سخن استاد ناظری واکنش اعتراضی نشان دادند و این سخن آن هم در کشوری که همواره برای مصادره کردن فرهنگ کشورهای دیگر به خصوص ایران عزیز ما پا در رکاب بوده، غم‌انگیزتر است. مولانای ایرانی هرگز و هیچ‌گاه در ذهن و زبان ایرانیان یعنی هموطنان راستین‌اش، غریب و مهجور نبوده و همواره یاد او و اشعارش در طول قرن‌ها زینت‌بخش ادبیات فارسی بوده است. چه پژوهش‌های ارزشمندی که درباره شعر و شخصیت او در ایران انجام شده و چه آثار متنوع هنری که بر اساس اشعار عمیق و جاودانه او در ایران خلق شده است. یک نمونه‌اش آثار به یادماندنی استاد شهرام ناظری است که بهترین‌هایش با اشعار مولانای بلخی اجرا شده است.
اما آنچه من در سفر دو سه روزه به قونیه که از قضا همزمان با روز بزرگداشت مولانا هم بود، دیدم برای آن نگاهی که معتقد است ترکیه‌ای‌ها قدر مولانا را بهتر از ما می‌دانند، خواندنی است! درست است که شمار بازدیدکنندگان مزار مولانا در قونیه به مراتب از فردوسی توسی بیشتر است - و البته در این که از سعدی و حافظ شیرازی هم بیشتر باشد خیلی مطمئن نیستم- اما واقعیتی که من دیدم این بود که نگاه ترک‌های همسایه به مولانا یک نگاه کاملاً توریستی، اقتصادی و منفعت‌طلبانه است.
وقتی ما به اتفاقِ گردشگرانی از کشورهای شرقی و غربی وارد بنای آرامگاه مولانا شدیم، هرقدر گشتیم، یک راهنمای آشنا به زبان فارسی که کتیبه‌های «نی‌نامه» در آغاز مثنوی معنوی را که گرداگرد آرامگاه زیر سقف، نقش بسته بود، بخواند پیدا نکردیم. جالب این‎جا بود که اهالی قونیه که بزرگ‎ترین شهر فرهنگی ترکیه و یکی از بزرگ‎ترین شهرهای این کشور از نظر وسعت و جمعیت و جذب گردشگر است، به هیچ زبانی غیر از ترکی خودشان آشنا نبودند و نمی‌شد با آنان کلمه‌ای سخن گفت و اختلاط فرهنگی کرد! نه در کوچه و بازار و نه در آرامگاه مولانا کسی با زبان‌های دیگر آشنا نبود و در این بنای بزرگ فرهنگی، مترجمی به زبان‌های دیگر مانند انگلیسی، عربی و به‌خصوص فارسی وجود نداشت که اشعار مولانا را برای گردشگران بخواند و معنی کند!
من وقتی اوضاع را این طور دیدم، شروع کردم به خواندن «نی‌نامه» با صدایی که گردشگران هم بشنوند و به کتیبه‌ها نگاه می‌کردم که متوجه شوند دارم اشعار «رومی» را به زبان فارسی از روی کتیبه‌های آرامگاهش می‌خوانم. این موضوع برای گردشگران بسیار جالب و جذاب بود: «بشنو از نی چون حکایت می‌کند/ از جدایی‌ها شکایت می‌کند/ کز نیستان تا مرا ببریده‌اند/ در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند» ...
هنوز از دو سه بیت اول مثنوی نگذشته بودم که مسئول تالار به سرعت آمد و با ایما و اشاره گفت که نباید اشعار را با زبان فارسی و با صدای بلند بخوانید! هر قدر خواستیم متوجهش کنیم که آقاجان! مردم دوست دارند این اشعار را با زبان خود مولانا بشنوند، بی‌فایده بود! بعداً متوجه شدیم که اساساً ترکیه‌ای‌ها دوست ندارند اشعار مولانا به زبان فارسی خوانده شود و همه بفهمند که این شاعر بزرگ و جهانی، چقدر به ادبیات فارسی و ایرانی تعلق دارد! گویا آن‌ها هراس داشتند که مردم دنیا «رومی»شان را که همان «مولانا»ی ماست، متعلق به ایران و زبان فارسی بدانند و نه ترکیه و زبان ترکی! آن‌ها حتی شهرت ایرانی مولانا را هم عوض کرده‌اند و او را «رومی» می‌خوانند تا ثابت کنند که این نابغه نامور ادبیات، متعلق به روم شرقی یا سرزمین ترکیه امروزی است اما هرکاری می‌کنند با زبان رسای فارسی مولانا مواجه می‌شوند که پژواکش از ورای قرن‌ها به مردمان امروز و فردا می‌رسد و فریاد می‌زند که «مولانای بلخی» متعلق به فرهنگ پارسی‌زبان است اما از بدحادثه در «قونیه» و دور از موطن فرهنگی خود، غریب مانده است؛ جایی که حتی اجازه نمی‌دهند اشعارش به زبان مادری و اصلی او که روزگاری در آن سامان نیز رواج داشته، خوانده شود.
همه این‌ها را گفتم تا از استاد بزرگ آواز ایران جناب آقای ناظری گلایه کنم که استاد! شما که خود بر سر سفره اشعار مولانای پارسی‌زبان نشسته‌اید و قدر و جایگاه او را بهتر از دیگران می‌دانید چرا آب به آسیاب همسایه بی‌مهری می‌ریزید که با تمام توان سعی در مصادره این بزرگمرد ادبیات پارسی دارد؟ اگر گلایه‌ای هم از مسئولان فرهنگی کشور خود دارید بهتر است در داخل کشور و با رسانه‌های خودمان و در فضای فکری و فرهنگی خودمان مطرح کنید نه در فضای بیگانه‌ای که به مولانا، این پاره تن ادبیات پارسی، تنها به چشم یک منبع جذب گردشگر و درآمد می‌نگرند و سعی می‌کنند فرهنگ خودشان را با گوهرهای قیمتی دیگران، ذی‌قیمت نشان دهند. از بزرگانی چون شما که سال‌ها با صدایتان اشعار مولانای بزرگ را زمزمه کرده‌ایم، چنین حرکت و سخنی دور از انتظار است.
بازار


نظرات شما