جمعه ۵ دي ۱۴۰۴
سیاسی

غرب؛ پناهگاه یا کمینگاه؟

غرب؛ پناهگاه یا کمینگاه؟
کرمان رصد - با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، یکی از ابرقدرت‌های قرن بیستم از هم پاشید؛ رویدادی که نقشه سیاسی جهان را برای همیشه تغییر داد.
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، یکی از ابرقدرت‌های قرن بیستم از هم پاشید؛ رویدادی که نقشه سیاسی جهان را برای همیشه تغییر داد.

کرمان رصد


به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ چهارم دی ماه ۱۳۷۰ برابر با ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ همزمان با آغاز جشن‌های کریسمس، گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی استعفا داد. فردای آن روز نیز ضمن بیانیه‌ای، این اتحادیه منحل اعلام شد و شوروی رسما از هم فروپاشید. این رویدادی بزرگ بود که جغرافیای سیاسی جهان را دگرگون ساخت و پایانی بر جنگ سرد و جهان دوقطبی بود. هر چند تحلیل این واقعه نیازمند عبور از نگاه‌های تک عاملی است، اما در عین حال نباید از تمرکز بر عوامل برجسته‌ای همچون نقش فعال و برنامه ریزی شده رقبای جهانی در تسریع این روند غافل شد.
شوروی که روزگاری به عنوان رقیبی سر سخت در برابر نظام سرمایه داری غرب قد علم کرده بود، در سال‌های پایانی حیات خود با مجموعه‌ای از چالش‌های ساختاری، اقتصادی و ایدئولوژیک دست به گریبان بود که زمینه‌های فروپاشی را در خود پرورش می‌داد.
اقتصاد متمرکز و بوروکراتیک، ناکارآمدی در تولید و توزیع کالا‌های مصرفی، فقر شدید، فساد اداری، اختناق، هزینه‌های کمرشکن رقابت تسلیحاتی با غرب، بدنه این ابرقدرت را به شدت فرسوده کرده بود. افزون بر این، افزایش گسست میان ایدئولوژی نظام حاکم و واقعیت‌های زندگی مردم، مقبولیت نظام کمونیسم را مخدوش می‌ساخت. به علاوه اینکه انگیزه‌های ملی گرایانه در جمهوری‌های این کشور نیز مستعد برای فعال شدن گسل‌های قومیتی بود.
بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد هرچند این عوامل از مهم‌ترین و موثرترین چالش‌های درونی بودند که شوروی با آن دست و پنجه نرم می‌کرد؛ اما هیچ یک عامل اصلی برای فروپاشی نبودند. علت اصلی سقوط را باید در اقدامات هدفمند و برنامه ریزی بلوک غرب به رهبری آمریکا یافت؛ چیزی که رهبر معظم انقلاب بعد‌ها از آن به عنوان «طرح آمریکایی» یاد کردند (۷۹/۴/۱۹).
این طرح نه لزوما به صورت یک برنامه مخفی، بلکه در قالب یک راهبرد بلند مدت، چند بعدی و علنی در چارچوب جنگ سرد اجرا می‌شد. غرب به رهبری آمریکا از همان ابتدا، فروپاشی شوروی را نه به عنوان یک امکان، که به عنوان ضرورتی غیر قابل مناقشه و هدفی راهبردی دنبال می‌کرد؛ بنابراین هیچ گاه از دشمنی با شوروی دست نکشید. طرح آمریکایی نیز چیزی جز استفاده هوشمندانه از عنصر فریب نبود. آنها موفق شدند اعتماد گورباچف و شخصیت‌های موثر در نظام کمونیسم شوروی را به خود جلب کنند. گورباچف در واکنش به بحران‌های درونی، راهبرد تنش زدایی با غرب و دو سیاست اصلاحی پروستریکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (اصلاحات سیاسی- اجتماعی) را در پیش گرفت. این روند تا اندازه‌ای برای آمریکایی‌ها مطلوب بود که در همان دوران جنگ سرد و تنش‌های ناشی از آن، از طریق رسانه‌های خود به تشویق گورباچف پرداخته و حتی او را به عنوان مرد سال معرفی کردند و این فریب توانست رهبر شوروی را به کمین گاه غرب نزدیک کند.
آمریکایی‌ها تنها به این بسنده نکرده و هدف خود برای فروپاشی شوروی را از طریق ابزار‌های متنوعی پیگیری می‌کردند. به عنوان نمونه ریگان با یک مسابقه تسلیحاتی فرساینده و پرهزینه مانند ابتکار دفاع استراتژیک (SDI / پروژه جنگ ستارگان)، حضور نظامی در خارج از کشور و تقویت صنایع نظامی آمریکا، شوروی را وادار کرد به رقابتی پر هزینه وارد شود و بخش مهمی از توان اقتصادی و ظرفیت فناورانه خود را صرف آن کند. همچنین آنها با اهرم اقتصادی شوروی را تحت فشار قرار دادند؛ اهرم‌هایی مانند محدودیت‌های انتقال فناوری، تحریم‌ها و دستکاری در قیمت جهانی نفت که این کشور را به عنوان یک صادرکننده بزرگ انرژی تحت فشار قرار می‌داد.
همچنین حمایت پنهان و آشکار از جنبش‌های ضد دولتی با هدف ایجاد تنش‌های قومی در کشور‌های بلوک شرق و حتی در خود جمهوری‌های شوروی از دیگر روش‌های بلوک غرب برای فشار بر این کشور بود. آنها با درک دقیق از شکاف‌های درونی شوروی، تلاش می‌کردند با دامن زدن به این شکاف ها، آنها را به گسل‌هایی غیرقابل کنترل تبدیل کنند.
و اثرگذارتر از همه ابزار‌های یاد شده، عملیات روانی و تبلیغاتی گسترده آمریکا و متحدانش از طریق امپراطوری رسانه‌ای خود بود. رسانه‌هایی مانند صدای آمریکا، رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی با بودجه آمریکا مدام بر ناکارآمدی‌های نظام شوروی و جذابیت‌های زندگی غربی تأکید کرده و آرمان‌ها و شعار‌های کمونیسم را در افکار عمومی خدشه دار می‌کردند. این رسانه‌ها توانستند با ترویج فرهنگ غربی و سبک زندگی آمریکایی جای خود را در میان مردم شوروی باز کنند.
اینها تنها برخی از تلاش‌های غرب برای از پا در آوردن شوروی بود. بنابراین، اگرچه نظام کمونیسم این کشور از درون بیمار بود، اما این فشار‌های بیرونی و طراحی حساب شده غرب بود که نقش سمّی را ایفا کرد که موجب مرگ این قدرت بین المللی شد. سه سال پیش از این رویداد، امام خمینی (ره) در نامه خود به گورباچف هشدار دادند: که مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست؛ مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. همچنین ایشان در همان نامه تکیه به غرب را خطا دانستند و تاکید کردند که گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب نمی‌توان حل کرد؛ زیرا خود غرب نیز در این مسائل دچار مشکل است (صحیفه امام، ۲۲۱/۲۱).
سال‌ها بعد گورباچف در مصاحبه‌ای گفت: «مخاطب پیام آیت‌الله خمینی از نظر من، همه اعصار در طول تاریخ بود». همچنین او به صراحت گفت که: «اگر ما پیشگویی‌های آیت‌الله خمینی را در آن پیام جدی می‌گرفتیم امروز قطعاً شاهد چنین وضعیتی نبودیم».
فرجام شوروی عبرتی تاریخیست. هرچند تمرکز بر رفع شکاف‌ها و چالش‌های درونی برای هر نظام سیاسی مستقل ضرورتی انکارناپذیر است، اما اعتماد به دشمن و غفلت از جنگ ترکیبی و پیچیده او، نه تنها مجالی برای بازسازی و ترمیم شکاف‌ها باقی نمی‌گذارد، بلکه سبب ایجاد خطای محاسباتی و تعمیق این شکاف‌ها نیز خواهد شد.
نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان


نظرات شما