شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴
سیاسی

مدیر باید وسط میدان باشد

مدیر باید وسط میدان باشد
کرمان رصد - مدیر باید وسط میدان باشد؛ از پشت میز که نمی‌شود کار را پیش برد. همین باور و تعهد بود که باعث شد وزیر نفت ۲۸ ساله، در بحبوحه جنگ تحمیلی، برای رسیدگی به وضعیت پالایشگاه آبادان به این شهر سفر کند؛ سفری که به حماسه و خون ختم شد.
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - مدیر باید وسط میدان باشد؛ از پشت میز که نمی‌شود کار را پیش برد. همین باور و تعهد بود که باعث شد وزیر نفت ۲۸ ساله، در بحبوحه جنگ تحمیلی، برای رسیدگی به وضعیت پالایشگاه آبادان به این شهر سفر کند؛ سفری که به حماسه و خون ختم شد.

کرمان رصد

به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، وقتی به کارنامه محمدجواد تندگویان نگاه می‌کنیم، آن‌قدر نقاط روشن می‌بینیم که گویی پایانی جز شهادت برای او متصور نیست. این حقیقت، باور قدیمی را بیش از پیش تقویت می‌کند که شهدا، پیش از شهادت، **شهیدگونه زندگی کرده‌اند**.
کودکی و تحصیلات محمدجواد تندگویان
محمدجواد تندگویان در ۲۲ خرداد سال ۱۳۲۹، در خانواده‌ای مذهبی و سیاسی در محله خانی‌آباد تهران متولد شد. پدرش، جعفر تندگویان، مغازه کفاشی در میدان بهارستان داشت و از هواداران دکتر محمد مصدق بود. این فضای خانوادگی، نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت اجتماعی و سیاسی محمدجواد ایفا کرد.
او تحصیلات خود را در سال ۱۳۳۶ آغاز کرد و پس از طی دوران دبیرستان، در سال ۱۳۴۸ وارد دانشکده نفت آبادان شد. تندگویان تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته مهندسی نفت ادامه داد و با روحیه‌ای فعال و جست‌وجوگر، خیلی زود در میان دانشجویان شناخته شد.
روحیه آزادی‌خواهانه و ریشه مذهبی خانوادگی‌اش سبب شد که در دوران دانشجویی جذب انجمن اسلامی شود و فعالیت‌های سیاسی خود را گسترش دهد. او از شخصیت‌هایی چون شهید مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی و علامه محمدتقی جعفری برای سخنرانی در دانشکده نفت دعوت می‌کرد و هم‌زمان با انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی خارج از کشور همکاری و تبادل فکری داشت.
این فعالیت‌ها باعث حساسیت ساواک نسبت به او شد؛ تا جایی که چندین بار بازداشت و شکنجه شد. با این حال، زندان نه‌تنها او را از هدفش که پیروزی انقلاب اسلامی بود دور نکرد، بلکه عزمش را برای ایستادن پای عهد خود راسخ‌تر ساخت.
فعالیت‌های حرفه‌ای و مبارزاتی پیش از انقلاب
تندگویان در سال ۱۳۵۱ دوره کارشناسی مهندسی پتروشیمی را به پایان رساند و در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. در شهریور ۱۳۵۲، حدود یک سال پس از فارغ‌التحصیلی، ازدواج کرد. اندکی بعد، در آبان همان سال، برای گسترش فعالیت‌های انجمن اسلامی دانشکده نفت آبادان به این شهر رفت.
اما فشارهای ساواک ادامه یافت و در نهایت منجر به اخراج او از پالایشگاه نفت تهران شد. وی در ۱۳ آبان ۱۳۵۲ بار دیگر در پالایشگاه تهران دستگیر و حدود هفت ماه در زندان انفرادی محبوس شد. دادگاه، با احتساب مدت بازداشت، او را به یک سال زندان محکوم کرد. تندگویان در آبان ۱۳۵۳ آزاد شد و به عنوان سرباز صفر به شیراز اعزام گردید.
پس از پایان خدمت، در شرکت بوتان گاز مشغول به کار شد، اما در ۶ تیر ۱۳۵۴، تحت فشار ساواک و به بهانه نقص پرونده، مجبور به استعفا گردید. برای دور ماندن از نظارت امنیتی، پیشنهاد کار در شرکت پارس توشیبا (پارس خزر فعلی) را در رشت پذیرفت و از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ مدیر تولید این شرکت بود.
او در سال ۱۳۵۶ در رشته مدیریت صنعتی در مدرسه عالی مدیریت وابسته به دانشگاه هاروارد پذیرفته شد و در سال ۱۳۵۷ موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی گردید. پس از بازگشت به ایران، فعالیت خود را در شرکت پارس توشیبا ادامه داد.
وزارت نفت و آغاز جنگ تحمیلی
تندگویان در دوران ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر و نخست‌وزیری محمدعلی رجایی، به‌واسطه عملکرد موفق خود در سمت سرپرستی مدیریت مناطق نفت‌خیز جنوب، به عنوان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد.
درست در زمانی که او فرصت یافته بود سروسامانی به وضعیت پالایشگاه‌های کشور بدهد، رژیم بعث عراق تجاوز گسترده خود به خاک ایران را آغاز کرد و آتش جنگ را به دامان انقلاب نوپای اسلامی انداخت. در چنین شرایطی، نخستین اقدام این وزیر جوان و متعهد، سرکشی به پالایشگاه‌ها، سازمان‌دهی کارکنان وزارت نفت و شرکت‌های تابعه، و حفاظت از تأسیسات نفتی مستقر در استان خوزستان بود.
روایت اسارت شهید تندگویان
به نقل از مهندس سیدحسن سادات، قائم‌مقام وزیر نفت
در مهرماه ۱۳۵۹، رژیم متجاوز بعث عراق از غرب و جنوب وارد خاک کشورمان شد. پالایشگاه آبادان، به عنوان بزرگ‌ترین پالایشگاه کشور و شریان حیاتی صنعت نفت، به شدت زیر آتش بمباران قرار داشت و سایر تأسیسات نفتی جنوب نیز هدف حملات مستقیم بودند.
در چنین شرایطی، هیچ عاملی جز حضور مستقیم و فیزیکی شخص وزیر نفت نمی‌توانست مرهمی بر جراحات کارکنان صنعت نفت و مردم خوزستان باشد. تندگویان به خط مقدم میدان نبرد شتافت و در آبان ۱۳۵۹، در یکی از بازدیدهای خود از منطقه آبادان، به همراه مهندس بهروز بوشهری و مهندس محسن یحیوی، در جاده آبادان ـ ماهشهر به دست نیروهای متجاوز عراقی اسیر شد.
نحوه اسارت از زبان همراهان
سیدمحسن یحیوی، مدیر وقت مناطق نفت‌خیز جنوب، که در این سفر کاری شهید تندگویان را همراهی می‌کرد، روایت می‌کند:
«صبح روز نهم آبان شهید تندگویان و یکی از محافظان جلو نشسته بود و من و مهندس بوشهری ردیف وسط و یکی دیگر از محافظان هم قسمت عقب خودرو جای گرفته بود.»
«ماشین‌های پشت سر به دلیل گرد و خاک زیادی که برخاسته بود، با فاصله از ما حرکت می‌کردند. ما جلوی دسته سواره‌نظام ناشناس توقف کردیم، چند سرباز روی تانک مستقر بودند و مسلسل‌های‌شان را به سمت ما گرفته بودند. دستور توقف دادند؛ یکی آمد و اسامی را پرسید و ما همه خود را مهندس نفت معرفی کردیم و نام، نام پدر و پدر بزرگ را گفتیم به نحوی که دشمن پی نبرد چه افرادی را اسیر کرده است.. ما را به نقطه‌ای از نخلستان بردند که آنجا به یک جمعیت حدوداً پنجاه نفره از مردم عادی ملحق شدیم که ظاهراً حین خروج از شهر اسیر شده بودند. در آن نقطه پیراهن‌های مارا دریدند و چشم‌ها و دست‌های ما را از پشت بستند. ناگهان صدای رگبار گلوله و جیغ و داد مردم بلند شد. شهید تندگویان با ما مشورت کرد و گفت قصد دارد خود را معرفی کند و جلوی قتل‌عام مردم را بگیرد! و بی‌محابا فریاد زد: من وزیر نفت هستم! بلافاصله صدای شلیک گلوله قطع شد و از این نقطه ایشان را سوار جیپی کرده و بردند.»
وضعیت شهید تندگویان در زندان‌های بعثی
تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن شهید تندگویان، در برنامه‌های خود اعلام کرد: اکنون ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. در واقع صدام حسین که نقشه فتح ۳ روزه ایران را گرفته بود این بار با امید فلج شدن نظام اقتصادی ایران که با تحریم نفت از سوی امریکا برنامه ریزی شده بود، خود را در آستانه پیروزی می‌دید.
اما از آن طرف دولت ایران در کنار رایزنی‌های دیپلماتیک برای آزادی وزیر نفت خود که بر خلاف قوانین بین المللی دستگیر شده بود تا یک سال به امید بازگشت تندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت.
در واقع رژیم بعث عراق، بیش از آنکه به دنبال بهره‌برداری نظامی از اسارت او باشد، از حیثیت نمادین تندگویان هراس داشت. پنهان‌کاری، عدم پذیرش ملاقات‌های بین‌المللی و ابهام در سرنوشت او، همه نشانه‌هایی از این واقعیت است که دشمن، قدرت معنوی چنین چهره‌ای را به‌خوبی درک کرده بود.. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدت‌ها پس از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) نیز زنده بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه شهادت او در اردوگاه‌های اسرا، اطلاعات دقیقی در دست نیست.
شهادت
سال‌ها بعد، با وجود آزادی اسرا، از سرنوشت او خبری به دست نیامد و همسرش، خانم بتول برهان اشکوری، همراه چهار فرزندشان چشم‌انتظار بازگشت او ماندند. سرانجام در ۲۹ آذر ۱۳۷۰، پیکر پاک و بی‌جان شهید محمدجواد تندگویان، که در اثر شکنجه‌های شدید در زندان‌های رژیم بعث عراق به شهادت رسیده بود، به میهن بازگردانده شد
شهادت شهید تندگویان، اگرچه سال‌ها در ابهام باقی ماند، اما همین ابهام او را به نماد مظلومیت مدیران انقلابی تبدیل کرد. مدیری که نه در میدان نبرد نظامی، بلکه در میدان خدمت و مسئولیت به اسارت رفت و جان داد. این جایگاه، او را از یک شخصیت تاریخی صرف فراتر می‌برد و به الگویی زنده برای نسل‌های بعدی مدیران تبدیل می‌کند.
در روزگاری که مدیریت گاه با بی مسئولیتی و فاصله از میدان و ترجیح امنیت فردی همراه می‌شود، بازخوانی زندگی و شهادت محمدجواد تندگویان یادآور این حقیقت است که انقلاب اسلامی با ازخودگذشتگی مدیرانی، چون شهید محمدجواد تندگویان بالنده شده است.
پژوهشگر و نویسنده: طیبه السادات حسینی


نظرات شما