جمعه ۱۱ مهر ۱۴۰۴
سیاسی

ساواک عامل ثبات یا فروپاشی رژیم پهلوی؟

ساواک عامل ثبات یا فروپاشی رژیم پهلوی؟
کرمان رصد - ساواک در سال ۱۳۳۵ به دستور محمدرضا پهلوی با همکاری سازمان سیا و موساد برای مقابله با مخالفان سیاسی و حفظ امنیت رژیم پهلوی تأسیس شد.
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - ساواک در سال 1335 به دستور محمدرضا پهلوی با همکاری سازمان سیا و موساد برای مقابله با مخالفان سیاسی و حفظ امنیت رژیم پهلوی تأسیس شد.

کرمان رصد


به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ تأسیس ساواک در مهرماه 1335، از تحولات پیچیده در ساختار امنیتی-سیاسی حکومت محمد رضا پهلوی بود. این نهاد که با همکاری مستقیم سازمان سیا و موساد پایه گذاری شد، به‌عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت پهلوی دوم و مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی طراحی گردید. تمرکز بر تاریخ این سازمان مخوف و تحلیل نقش، عملکرد و پیامد‌های فعالیت آن می‌تواند درک بهتری از دلایل سقوط رژیم پهلوی را فراهم آورد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332، رژیم پهلوی احساس نیاز جدی به یک نهاد امنیتی متمرکز، منسجم و کارآمد کرد. نهاد‌های امنیتی پیشین مانند شهربانی و اداره اطلاعات ارتش، از نظر ساختاری و کارکردی پاسخگوی نیاز‌های امنیتی رژیم در مقابله با جریان‌های مخالف نبودند. پهلوی در عرصه امنیت داخلی و با هدف تثبیت حکومت، نیازمند سرکوب مخالفانی مانند حزب توده، نیرو‌های مذهبی و ملی و جریان‌های چپ گرا بود و آمریکا نیز در پی تامین منافعی نظیر کنترل شوروی و ایجاد ثبات برای شاه به عنوان ژندارم منطقه‌ای بود. این منافع دوگانه سبب شد شاه با الگوبرداری از سازمان‌های امنیتی غربی و به کمک مستشاران آمریکایی، اقدام به تأسیس ساواک نماید؛ سازمانی که هارولد ایرنبرگر در کتابی که در این باب نوشت، آن را «دوست شکنجه‌گر غرب» لقب داده بود.
تیمور بختیار فرماندار نظامی سابق تهران در همان سال با درجه سرلشکری به عنوان اولین رئیس این سازمان منصوب شد. بختیار یکی از افسران خشن و وابسته رژیم بود. فردوست ویژگی‌های او در آن سال‌ها را این گونه توصیف کرده است: تیمور بلافاصله به دستور آمریکایی‌ها فرمانداری نظامی تهران را ایجاد کرد و قدرت واقعی را به دست گرفت. او دیگر آن جوان زن و بچه دوست ایلیاتی نبود و مست قدرت شده بود. در مقام فرمانداری نظامی تهران بیداد‌ها کرد و هرکس را که آمریکا و انگلیس و یا محمدرضا دستور می‌داد از دم تیغ می‌گذراند. توده‌ای‌ها را قلع‌وقمع کرد، فدائیان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام سپرد، پادگان مرکز 2 زرهی را به یک شکنجه‌گاه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان زنان و دختران ایرانی خرس انداخت و حتی از اذیت و آزار پیرمرد محترمی، چون آیت‌الله کاشانی نیز فروگذار نکرد.
ساواک به سرعت به یک نهاد بزرگ با ساختاری پیچیده و چند وجهی تبدیل شد که وظایف اطلاعات خارجی، ضداطلاعات، امنیت داخلی و نظارت بر افکار عمومی و سیاست مداران را هم زمان بر عهده داشت. آن‌ها کنترل و نظارت را نه فقط به حوزه سیاست بلکه به امور فرهنگی و اجتماعی نیز سرایت داده بودند. برای دستیابی به هدف یاد شده، این سازمان دارای شبکه‌ای گسترده از جاسوسان و مأموران مخفی در تمامی سطوح جامعه از دانشگاه‌ها و بازار تا ادارات دولتی و حتی دربار بود.
روش‌های کاری ساواک نیز شامل بروزترین شیوه‌ها و ترکیبی از روش‌های مدرن (مانند شنود و استراق سمع) و سنتی (شکنجه و ارعاب) بود. این شیوه‌ها تحت نظارت ماموران موساد و سیا به آن‌ها آموزش داده می‌شد و البته آن‌ها نیز در ازای آن خدمات شایان توجهی به رژیم صهیونی ارائه می‌دادند. به عنوان نمونه این دو سازمان در قالب طرح کریستال (طرح بلور) با یکدیگر همکاری مشترک اطلاعاتی و عملیاتی داشتند. ساواک به درخواست موساد فلسطینیان مقیم ایران را تحت کنترل قرار داده و حتی برای برخی از ماموریت‌های مشترک نیرو‌های زبده خود را به سرزمین‌های اشغالی اعزام می‌کرد.
دامنه این همکاری‌ها به اندازه‌ای بود که اسحاق رابین نخست وزیر وقت رژیم صهیونی پس از پایان دوران نخست وزیری در 20 ژوئن 1977 برابر با 30 خرداد 1356 نامه‌ای به نصیری رئیس ساواک نوشته و از خدمات او قدر دانی کرده بود. رابین در این نامه نوشته بود: «جناب تیمسار ارتشبد نعمت اله نصیری، در پایان دوران نخست وزیری اینجانب به منظور خداحافظی از شما مایلم مراتب تشکرات عمیق خود را برای همکاری‌های نزدیک و ثمربخشی که نشانگر سال‌ها مناسبات حسنه بوده است ابراز دارم. خواهشمندم به من اجازه دهید نقش مهمی را که شما در توسعه عملیات مشترک مهم ایفا کرده‌اید و در این عملیات هر دوی ما انرژی و حسن نیت فراوان به کار بردیم خاطرنشان سازم. شما همیشه می‌دانستید که در چه لحظاتی کمک لازم را معمول دارید تا بدان وسیله مناسبات مشترک با آهنگ و روند لازم ادامه پیدا کند. خواهشمندم بهترین آرزو‌های مرا برای سلامتی - کامیابی و موفقیت خودتان بپذیرید»؛ بنابراین ساواک را می‌توان امتداد حضور موساد و سیا در منطقه غرب آسیا و جغرافیای ایران دانست. عملکرد این سازمان در کوتاه مدت و بلند مدت از یکدیگر متمایز است. ساواک در کوتاه مدت از طریق سرکوب شدید مخالفان و ایجاد فضای رعب و وحشت، بستری فراهم ساخت تا محمد رضا پهلوی فضای سیاسی را کنترل کند و ثبات نسبی برای این رژیم به وجود آورد؛ اما در بلند مدت عملکرد خشونت آمیز این سازمان به یکی از عوامل اصلی تضعیف و افول پهلوی تبدیل شد.
عملکرد ساواک نتایج منفی دیگری برای حکومت پهلوی در پی داشت. سرکوب‌های ساواک موجب شد تا نیرو‌های سیاسی کاملاً متفاوت (از مذهبی‌ها و ملی‌گرا‌ها تا مارکسیست‌ها) به یک تجربه مشترک دست پیدا کنند؛ این تجربه چیزی جز زندان و شکنجه ساواک نبود و این امر سبب اتحاد مخالفان در برابر رژیم شده بود.
همچنین ساواک در افکار عمومی تبدیل به نماد خفقان شده بود. ترس از ساواک، جامعه را فلج و هرگونه صدایی را خفه کرده بود. در نتیجه رژیم پهلوی از دریافت بازخورد‌های واقعی و مردمی محروم مانده و این موضوع سبب شده بود نسبت به سرمایه اجتماعی خود نیز دچار خطای محاسباتی شود و تصور کند پایگاه مردمی عمیقی دارد؛ اما وقوع انقلاب اسلامی نشان داد این تصور، توهمی بیش نیست.
این نهاد مخوف علی رغم گستردگی و پیچیدگی، حتی نتوانست به وظایف سازمانی خود نیز عمل کند. ساواک در درک عمق نارضایتی‌های عمومی و پیش‌بینی انقلاب شکست خورد. آن‌ها حتی در اولویت بندی و فهم تهدیدات نیز شکست خورده بودند. ساواک با هدف خدمت به منافع آمریکا و برای مقابله با شوروی، سالیان طولانی اولویت را به مبارزه با چپ گرا‌ها و کمونیست‌ها داده بود؛ اما از جوشش انقلاب اسلامی و قدرت بسیج‌کنندگی مذهب غافل شده بود؛ بنابراین ساواک تنها در کوتاه مدت با ابزار خشونت توانست تا اندازه‌ای جامعه را کنترل کند؛ اما در نهایت خود، روند فروپاشی استبداد پهلوی را سرعت بخشید.
ساواک را می‌توان محصول مشترک استعمار و استبداد برای حفظ قدرت و سلطه بر مردم دانست؛ اما آن‌ها هیچ وقت نتوانسته بودند با درس از تاریخ، درک کنند که قدرتِ عاریه‌ای و بدون پشتوانه مردمی حتی با مدرن‌ترین و خشن‌ترین سازمان‌ها نیز تداومی نخواهد شد؛ بنابراین آن‌ها درکی از مفهوم امنیت مردم پایه نداشتند. ساواک نه تنها چشم و گوش پهلوی نبود؛ بلکه سبب شده بود پهلوی کور و کر شود و محاسبه صحیحی از ایران بزرگ و مردم مسلمان آن نداشته باشد. این موضوع دومینویی از اشتباهات مهلک را برای رژیم رقم زد که در آخرین قطعه به سقوط سلطنت در ایران ختم شد.
نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان


نظرات شما