کرمان رصد - اکو ایران /متن پیش رو در اکو ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
از آنجا که ایالات متحده فاصله زیادی با دیگر قدرتهای بزرگ دارد و هیچ بلندپروازی سرزمینی در اوراسیا نداشته، بسیاری از کشورهای مهم ترجیح میدادند با آمریکا همسو شوند تا علیه آن ائتلاف کنند. اما ترامپ این مزیت قابل توجه را به خطر انداخته است.
بازار ![]()
به گزارش اکوایران، استفان والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد، در ستون هفتگی خود در نشریه فارن پالیسی نوشت: بیایید صادق باشیم: تماشا نکردن ویدئوی سقوط یک هواپیما یا تخریب یک ساختمان سخت است؛ همان حس ناخوشایند اما وسوسهانگیزی که در مواجهه با عملکرد دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی آمریکا نیز دست میدهد. ما در ردیف اول صندلیهای تماشاگران نشستهایم و شاهد بزرگترین انحلال داوطلبانه جایگاه و نفوذ ژئوپلیتیک یک قدرت بزرگ در تاریخ معاصر هستیم؛ نتایج این روند هم تکاندهنده و نگرانکننده است، اما چشم برداشتن از آن تقریباً غیرممکن است. و همه اینها در کمتر از هشت ماه رخ داده است.
اتفاقات منفی آنقدر زیاد بوده که حتی کارشناسان تماموقت سیاست خارجی هم برای دنبال کردنشان دچار مشکل شدهاند. اصلاً یادتان هست ماجرای «سیگنالگیت» چه بود؟ بنابراین، بهعنوان یک خدمت عمومی، امروز فهرست 10 اشتباه بزرگ دولت ترامپ در سیاست خارجی (تا این لحظه) را ارائه میدهم. این یادداشت در دو بخش ترجمه شده که در ادامه بخش اول آن را میخوانید:
1. جنگ تجاریِ وحشتناک، بیمعنا و زیانبار
من طرفدار مطلق تجارت آزاد نیستم و میدانم که در برخی شرایط دلایل موجهی برای محدود کردن تجارت بینالمللی از طریق تعرفه یا اقدامات دیگر وجود دارد. اما حملات ناپایدار، متناقض و بیمنطق دونالد ترامپ به نظم تجارت جهانی، همزمان به ایالات متحده و بسیاری کشورهای دیگر آسیب زده است.
اگرچه واکنش بازارها تاکنون به دلایل مختلف محدود بوده، اما مالیات بستن بر واردات خارجی از همین حالا رشد اقتصادی آمریکا و جهان را کاهش داده، به تورم دامن زده، صنعت تولیدی آمریکا را با افزایش هزینه مواد اولیه وارداتی تضعیف کرده و بسیاری از کشورها را خشمگین کرده است. این سیاست همچنین با دیگر اهداف دولت تناقض دارد: وقتی از متحدان میخواهی هزینههای دفاعیشان را افزایش دهند اما همزمان اقتصادشان را تحت فشار میگذاری، نتیجهای جز خودزنی ندارد. افزون بر آن، استفاده از تعرفه برای تنبیه کشورهایی که رهبرانشان صرفاً رئیسجمهور زودرنج آمریکا را آزردهاند، تصویری از ایالات متحده بهعنوان یک قلدر انتقامجو ارائه میدهد.
لیبرالیزاسیون مدیریتشده و قانونمند اقتصاد جهانی یکی از چشمگیرترین دستاوردهای سیاست خارجی پس از جنگ جهانی دوم به شمار میرود و از جمله دلایلی است که باعث شده آمریکاییها امروز زندگی بهتری نسبت به پدربزرگها و مادربزرگهای خود داشته باشند. آیا این نظم کامل است؟ خیر. آیا به نگهداری دائمی و اصلاحات حسابشده نیاز دارد؟ قطعاً. اما چیزی که مطلقاً به آن نیاز ندارد، آتشافروزی ویرانگری است که ترامپ به راه انداخته؛ رویکردی که هم از نظر اقتصادی ناآگاهانه و هم از نظر ژئوپلیتیک ابلهانه است
2. طمع برای گرینلند، کانادا و شاید بیشتر
کدام نابغه راهبردی است که آشکارا اعلام کند میخواهد سرزمینی را تصرف کند که آشکارا متعلق به کشوری دیگر است؟ پیشنهاد ترامپ برای تبدیل کانادا به پنجاهویکمین ایالت آمریکا و سیاست تعرفهای تنبیهی او علیه آن کشور - که پیشتر توضیح دادم - به شکست نامزد طرفدار ترامپ در انتخابات اخیر کانادا انجامید و شاید جامعهای را که بیش از یک قرن همسایهای بسیار خوب بوده، برای همیشه بیگانه کرده باشد.
میل بیپایه و نادرست او برای بهدست آوردن گرینلند نیز نه از نظر راهبردی و نه اقتصادی معنایی ندارد، اما روابط آمریکا با دانمارک را - که تا پیش از این یکی از همسوترین کشورهای اروپایی با واشنگتن بود - دچار تنش کرده است. دیگر اینطور نیست: نظرسنجی اخیر یک روزنامه دانمارکی نشان داده 41 درصد دانمارکیها اکنون ایالات متحده را تهدید میدانند. آیا ترامپ درک میکند که تضعیف هنجارهای موجود در برابر این نوع رفتار امپریالیستی دروازه را برای اقدامات مشابه دیگران خواهد گشود؟ پاسخ روشن است: نه، او نمیفهمد.
3. متحد کردن دیگران علیه ایالات متحده
در جهانی چندقطبی، هدف باید جذب بیشترین تعداد متحدان مهم و منزوی نگه داشتن رقیب یا رقبا باشد. همانطور که صدراعظم آلمان، اتو فون بیسمارک، گفته بود: در جهانی با پنج قدرت رقیب، هدف باید این باشد که در گروه سه قدرت قرار بگیری. هنری کیسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا، نیز در دوران جنگ سرد دیدگاهی مشابه داشت و میگفت در روابط مثلثی (مانند آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی و چین) بهتر است با ضعیفتر متحد شد تا قویتر مهار شود.
از آنجا که ایالات متحده فاصله زیادی با دیگر قدرتهای بزرگ دارد و هیچ بلندپروازی سرزمینی در اوراسیا نداشته، بسیاری از کشورهای مهم ترجیح میدادند با آمریکا همسو شوند تا علیه آن ائتلاف کنند. این دقیقاً یکی از دلایلی بود که چرا نظام ائتلافی تحت رهبری آمریکا بزرگتر، قدرتمندتر و ثروتمندتر از پیمان ورشو بود و چرا سایر قدرتهای بزرگ برای مهار واشنگتن متحد نشدند. برعکس، بسیاری از آنها برای حل مشکلات منطقهای خود به کمک آمریکا روی میآوردند.
ترامپ این مزیت قابل توجه را به خطر انداخته، عمدتاً به خاطر درگیری شخصیاش با نخستوزیر هند، نارندرا مودی. همانطور که نشست 31 اوت و اول سپتامبر در تیانجین نشان داد، اقدامات ترامپ هند را به روسیه، چین و کرهشمالی نزدیکتر کرده و تلاش نزدیک به سه دههای آمریکا برای پرورش دهلینو بهعنوان وزنه تعادلی در برابر قدرتگیری پکن را تضعیف کرده است. من میدانستم که مدل مورد علاقه ترامپ برای حکمرانی جهانی «کنفرانس سردستهها» کار نخواهد کرد، اما فکر نمیکردم خودش آن را خراب کند و آمریکا را بیرون از میز بگذارد.
4. چراغ سبز به نسلکشی
سیاست آمریکا در خاورمیانه مدتهاست ناکارآمد و پرآشوب است، و ترامپ مسئول واکنش شرمآور و بیاثر دولت بایدن به جنگ نسلکشی اسرائیل در غزه نیست. اما اعطای حمایت گسترده و بیقید و شرط به اسرائیل - علیرغم اقدامات آن در غزه و کرانه باختری - نه امنیت بیشتری برای آمریکاییها به همراه دارد، نه ثروت و نه احترام در جهان. نظرسنجیهای عمومی نیز بهطور فزاینده نشان میدهد که مردم آمریکا دیگر از این سیاست پشتیبانی نمیکنند.
بسیاری از دموکراتها و شمار رو به رشدی از جمهوریخواهان برجسته بهطور علنی این سیاست را زیر سؤال میبرند؛ امری که به ترامپ فرصت طلایی میداد تا به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، یادآوری کند که ایالات متحده یک ابرقدرت است و اسرائیل تنها یک کشور وابسته. او میتوانست روابط آمریکا با اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه را بر پایهای جدید و محکمتر بنا کند. کافی بود به نتانیاهو بگوید کمکهای آمریکا متوقف خواهد شد مگر اینکه آتشبس را بپذیرد، الحاق عملی کرانه باختری را متوقف کند و درباره راهکار دو دولتی جدی شود. ترامپ بهجای این کار، فرصت را از دست داد و تصمیم گرفت از تلاش بیثمر و خودویرانگر اسرائیل برای سلطه دائمی منطقهای پشتیبانی کند.
5. اجازه داد پوتین جیبش را بزند
برخلاف بسیاری از منتقدان ترامپ، من فکر نمیکنم دیدگاه او درباره پایان جنگ اوکراین کاملاً اشتباه باشد. آرزو میکردم شرایط متفاوت بود، اما درست است که اوکراین در آینده قابل پیشبینی همه سرزمینهای از دسترفتهاش را پس نخواهد گرفت و یک توافق صلح باید به برخی (هرچند نه همه) دلایلی بپردازد که باعث شد روسیه جنگ خود را آغاز کند. این توافق همچنین باید تضمین کند که تجاوزات روسیه دوباره از سر گرفته نشود.
اما باور ترامپ مبنی بر اینکه میتواند با تحت فشار گذاشتن رهبران اوکراین و امتیاز دادن به ولادیمیر پوتین جنگ را پایان دهد، در بهترین حالت سادهلوحانه بود. آن نشست ضعیف، شرمآور و بیثمر در آلاسکا با پوتین نیز یادآور این واقعیت بود که ترامپ یک مذاکرهکننده بیدقت و ناتوان است که بیشتر به دنبال جلب توجه است تا رسیدن به پیشرفت واقعی در مسیر صلح.
6. عقبگرد از انقلاب سبز
یک پرسش سریع: در زمانی که انتشار گازهای گلخانهای دماهای جهانی را بالا میبرد، رویدادهای آبوهوایی خطرناک را تشدید و جان میلیونها نفر در سراسر جهان را تهدید میکند، و همزمان فناوریهای نوینی مانند هوش مصنوعی تقاضا برای حجم عظیمی از برق تازه ایجاد کردهاند، آیا عقلانی است که تلاشهای آمریکا برای توسعه ظرفیت انرژی خورشیدی و بادی را نابود کنیم؟ و بعد کشورهای دیگر را هم برای انجام همین کار تحت فشار قرار دهیم؟ این واقعاً شوخی است؟
حتی اگر هدف حفاظت از شرکتهای بزرگ نفت و گاز (و جذب کمکهای انتخاباتی آنها) باشد، این سیاستهای شترمرغی آمریکا را نادان و کوتهبین جلوه میدهد. افزون بر آن، به این معناست که ایالات متحده آینده تولید انرژیهای تجدیدپذیر را به کشورهایی مثل چین واگذار میکند؛ کشوری که همین حالا در بسیاری از فناوریهای سبز دست بالا را دارد و بهاحتمال زیاد در آینده نیز در این حوزهها مسلط خواهد بود. تشخیص حماقت این اقدامات چندان دشوار نیست، اما متأسفانه این دولت کوری ویژهای در این زمینه دارد.