کرمان رصد - فرارو /متن پیش رو در فرارو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
محمد بن سلمان با کارزار شناسایی فلسطین موفقیتی دیپلماتیک کسب کرده، اما ناتوانی در جلب همراهی آمریکا ضعف نفوذ ریاض را آشکار ساخته است. جنگ غزه، بیاعتنایی ترامپ به خواستههای سعودی و نزدیکی ریاض به چین، روسیه و حتی ایران نشان میدهد عربستان در پی بازتعریف جایگاه خود است. بااینحال، ماجراجوییهای منطقهای از یمن تا لبنان و محاصره قطر اغلب نتیجهای معکوس داشتهاند. پیمان دفاعی تازه با پاکستان بیش از آنکه پشتوانهای واقعی باشد، نمایش قدرتی نمادین است؛ زیرا عربستان همچنان ناگزیر زیر چتر امنیتی واشنگتن باقی مانده است.
زوی بارل- کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه در روزنامه هاآرتص| محمد بن سلمان، ولیعهد و حاکم بالفعل عربستان سعودی، این روزها میتواند یک موفقیت چشمگیر دیپلماتیک را به نام خود ثبت کند: کارزار او برای کسب شناسایی کشور فلسطین و پیشبرد راهحل دوکشوری روز یکشنبه با اعلام رسمی 10 کشور از جمله کانادا، بریتانیا، استرالیا، اسپانیا، ایرلند و فرانسه ـمشروعیت تازهای یافت.
با این حال، همین دستاورد دیپلماتیک ضعف ریاض را نیز برملا میکند. ولیعهد سعودی با وجود روابط نزدیک شخصی و تجاری با دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، نتوانست او را متقاعد کند که به صف کشورهای شناساییکننده دولت فلسطین بپیوندد یا اسرائیل را برای پذیرش آن تحت فشار قرار دهد. در نتیجه، این ابتکار سعودی در حال حاضر بیش از آنکه یک تحول عملی باشد، به سطح یک «اعلام قصد» محدود مانده است؛ اقدامی که هرچند چشمگیر به نظر میرسد، اما معلوم نیست در آینده نزدیک یا حتی هرگز به ثمر بنشیند.
آیا عادیسازی هنوز «برگ برنده» عربستان است؟
ارزش «برگ برنده» عربستان سعودی یعنی عادیسازی روابط با اسرائیل، در پی جنگ غزه بهطور محسوسی کاهش یافته است. دونالد ترامپ دیگر این موضوع را «اهرم فشار» نمیداند؛ زیرا سرسختی اسرائیل در امتناع از دستیابی به راهحلی مورد توافق برای مسئله فلسطین یا حتی پایاندادن به جنگ غزه ـ عملاً این ابزار را بیاثر کرده است. وخامت اوضاع زمانی آشکارتر شد که دامنه جنگ از غزه فراتر رفت و پس از حملات اسرائیل به ایران و قطر، آتش بحران به قلب خلیج فارس نیز سرایت کرد.
عربستان سعودی و دیگر دولتهای خلیج فارس بهخوبی میدانند که اهرمهای سنتی قدرتشان از ثروت نفتی تا تعهد به سرمایهگذاری هزاران میلیارد دلاری در اقتصاد آمریکا تضمین میکند که رئیسجمهور ایالات متحده با آنها رفتاری دوستانه داشته باشد. با این حال، این مزیتها برای شکلدهی واقعی به سیاست خارجی کاخ سفید کافی نیست. محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی و متحد نزدیک آمریکا که ترامپ بارها گفته بود «او را خیلی دوست دارد»، اکنون رهبری سرخورده به شمار میآید. تلاش او برای جلب حمایت جامعه جهانی در کارزار به رسمیت شناختن دولت فلسطین هرچند دستاوردی دیپلماتیک محسوب میشود و شاید گامی در مسیر حل مناقشه اسرائیل و فلسطین باشد، اما در شرایط کنونی چشمانداز روشنی ندارد و به جای گشایش واقعی بیشتر به حرکتی نمادین می ماند.
از خاشقجی تا آشتی با تهران؛ بازتعریف رهبری یا روتوش تصویر؟
محمد بن سلمان مسیر طولانی و پرچالشی را پشت سر گذاشته است؛ از روزهایی که در ایالات متحده و بخش بزرگی از جهان بهدلیل نقش احتمالیاش در قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار سعودی در استانبول در تابستان 2018، بهعنوان چهرهای نامطلوب شناخته میشد. تنها یک سال بعد، ولیعهد ضربهای دیگر از «دوست نزدیکش» دونالد ترامپ دریافت کرد؛ رئیسجمهوری که در برابر حمله موشکی و پهپادی حوثیها مورد حمایت ایران به تأسیسات آرامکو واکنشی جدی نشان نداد. ترامپ در آن زمان به بن سلمان گفت آماده کمک به پادشاهی است، اما مشروط به پرداخت هزینه؛ پاسخی که در ریاض بهروشنی بهمثابه بیاعتنایی به امنیت متحد دیرینه تعبیر شد.
عربستان سعودی و امارات متحده عربی، متحد اصلی ریاض در جنگ یمن علیه حوثیها به مرور به این جمعبندی رسیدند که ایالات متحده تنها یک شریک محدود است. روابط دوجانبه در دوران ریاستجمهوری جو بایدن به پایینترین سطح خود رسید؛ بایدنی که وعده داده بود عربستان را به «کشوری منفور» تبدیل کند و تا حد امکان از دیدار با محمد بن سلمان پرهیز داشت.
با این حال، جهش قیمت نفت، بایدن را در تابستان 2022 ناگزیر ساخت به ریاض سفر کند و در تلاشی آشکار برای جلب رضایت ولیعهد سعودی، با او «مشت به مشت» سلام کند. این تلاش اما ناکام ماند و سعودیها سطح تولید را افزایش ندادند. با وجود این، همان سفر دروازه تماسهای منظم میان واشنگتن و دربار سعودی را دوباره گشود، هرچند بن سلمان هرگز به کاخ سفید دعوت نشد.
بازگشت ترامپ به قدرت روابط را بیش از گذشته ترمیم کرد، اما در آن مقطع عربستان همزمان مسیر نزدیکی به چین و روسیه را در پیش گرفته بود. نقطه اوج این تغییر جهت در سال 2023 رقم خورد؛ زمانی که ریاض با میانجیگری پکن روابط رسمی خود را با ایران از سر گرفت. یک سال پیشتر نیز بن سلمان با خروج از ائتلاف تحت رهبری آمریکا در جنگ یمن، با حوثیها توافق آتشبس امضا کرده بود؛ تصمیمی که بهروشنی نشان داد عربستان دیگر مایل نیست همه سیاستهای منطقهای خود را زیر چتر واشنگتن تعریف کند.
محاصره چهارساله قطر؛ تولد محور راهبردی دوحه–آنکارا
ضعف عربستان نهفقط در تعامل با ایالات متحده، بلکه در خاورمیانه نیز آشکار شد؛ جایی که رهبری کمتجربه این کشور دچار لغزشهای محاسباتی شد. برخلاف ترکیه و قطر که از شبهنظامیان حمایت میکردند، ریاض عملاً در حاشیه ماند و نقش چشمگیری ایفا نکرد. تنها سه ماه پیش از سقوط اسد، عربستان سفارت خود را در دمشق بازگشایی کرده بود تا مقدمات بازگرداندن رئیسجمهور سوریه به اتحادیه عرب را فراهم آورد. اما پیشروی برقآسای «احمد الشرع» در سرنگونی نظام دمشق ریاض را غافلگیر کرد. سعودیها با شتاب حکومت جدید او را به رسمیت شناختند، حمایت سیاسی خود را اعلام کردند و حتی تلاش کردند دونالد ترامپ را متقاعد کنند تا دست فردی را بفشارد که تا مدتها در فهرست تروریستهای تحت تعقیب آمریکا قرار داشت و برای سرش 10 میلیون دلار جایزه تعیین شده بود.
عربستان سعودی بالقوه میتوانست بزرگترین نقش را در بازسازی سوریه ایفا کند. این کشور به همراه قطر بدهی سوریه به بانک جهانی را پرداخت، اما مأموریت اصلی تثبیت رژیم جدید دمشق در عمل به ترکیه، قطر و ایالات متحده سپرده شد و ریاض در حد یک «دستگاه خودپرداز» باقی ماند. در لبنان نیز، جایی که سالها به دلیل روابط نزدیک رفیق الحریری با خاندان سلطنتی، بهعنوان تحتالحمایه عربستان شناخته میشد، ولیعهد سعودی نتوانست این کشور را از سایه نفوذ ایران بیرون بکشد. تلاش محمد بن سلمان در سال 2017 برای واداشتن سعد الحریری، نخستوزیر وقت به اخراج حزبالله از کابینه به شکستی تحقیرآمیز انجامید.
ولیعهد بن سلمان، سعد الحریری را در یک هتل در ریاض بازداشت و او را وادار به اعلام استعفا کرد؛ اما تحت فشار فرانسه، نخستوزیر آزاد شد و پس از بازگشت به بیروت، تصمیم خود را پس گرفت. این عقبنشینی به جشن حزبالله و ابراز خرسندی تهران انجامید.
در همان سال، محمد بن سلمان ماجراجویی دیگری را کلید زد و اینبار با همراهی امارات، بحرین و مصر تحریمهای اقتصادی و دیپلماتیک علیه قطر را به اجرا گذاشت. محاصره چهار ساله، نتیجهای معکوس داشت: دوحه روابط خود را با ایران تقویت کرد و با ترکیه یک محور راهبردی ساخت؛ محوری که به آنکارا اجازه داد پایگاه نظامی در قطر ایجاد کند و در سال 2019 فرماندهی مشترک نظامی میان دو کشور شکل گیرد.
تحولات بعدی، ازسرگیری روابط عربستان و ایران بود که چشماندازی تازه برای آغاز گفتوگوهای احتمالی درباره توافق هستهای جدید میان تهران و واشنگتن گشود. از نگاه ریاض، که همواره با حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران مخالفت داشته، چنین توافقی برای تضمین امنیت کشتیرانی در خلیج فارس ضرورتی حیاتی دارد.
بن سلمان در سال 2018 هشدار داده بود که اگر ایران به سلاح هستهای دست یابد، عربستان بیتردید همین مسیر را دنبال خواهد کرد. با این حال، در سال گذشته ریاض تلاش کرد از طریق گفتوگوهای دیپلماتیک فشرده با تهران، رهبران ایران را به نرمش در مواضعشان ترغیب کند؛ تلاشی که ناکام ماند. همزمان، سعودیها نتوانستند ترامپ را متقاعد کنند تضمینهایی به ایران بدهد مبنی بر اینکه ایالات متحده به این کشور حمله نخواهد کرد؛ خواستهای که تهران آشکارا مطرح کرده بود.
پیمان ریاض–اسلامآباد؛ بازدارندگی واقعی یا نمایش قدرت؟
با وجود برخورداری از اهرمهای قابلتوجه، عربستان سعودی در نقش میانجی هیچگاه انتخاب نخست تهران نبود. کشورهایی چون عمان، قطر، امارات و حتی مصر ترجیح ایران برای گفتوگوهای پشتپرده بودند. ریاض از فاصلهای امن نظارهگر بود که در ژوئن، ایران پایگاه آمریکایی «العدید» در قطر را هدف قرار داد و واشنگتن واکنشی نشان نداد. در همان ماه، عربستان شاهد حمله اسرائیل به منزل خلیل الحیه در دوحه بود؛ اقدامی که با هدف حذف رهبری حماس صورت گرفت. درست همانند سال 2019 که تأسیسات نفتی سعودی هدف حملات حوثیها قرار گرفت، اینبار نیز ایالات متحده صرفاً نظارهگر ماند.
در چنین فضایی، هفته گذشته عربستان سعودی و پاکستان یک پیمان دفاعی متقابل امضا کردند. طبق این توافق، هرگونه حمله به یکی از دو کشور بهمنزله حمله به کشور دیگر تلقی خواهد شد. جزئیات توافق همچنان محرمانه است، اما یک مقام ارشد سعودی به خبرگزاری رویترز گفت: «این یک توافق دفاعی جامع است که همه ابزارهای نظامی را در بر میگیرد.»
برخی تحلیلگران، پیمان دفاعی جدید ریاض و اسلامآباد را پاسخی مستقیم به حمله اسرائیل به قطر یا اقدامی بازدارنده در برابر ایران دانستهاند. اما واقعیت آن است که این توافق مدتها در دست بررسی بود و مذاکرات بر سر آن پیش از حمله به قطر آغاز شده بود. به نظر میرسد عربستان به این جمعبندی رسیده که جاهطلبیهایش برای توسعه یک برنامه هستهای مستقل شامل غنیسازی اورانیوم در خاک خود احتمالاً در حد طرحهای روی کاغذ باقی خواهد ماند. پیمان دفاعی با ایالات متحده، که ریاض در ازای موافقت با عادیسازی روابط با اسرائیل با جو بایدن بر سر آن مذاکره میکرد، عملاً به کشوی فراموشی سپرده شده است.
در مقابل، «پیمان دفاعی» با پاکستانِ هستهای در ظاهر موضعی قاطع و نمایشی از قدرت عربستان در برابر ایران و حتی ایالات متحده است؛ قدرتنماییای که تاکنون پاسخی آشکار از سوی واشنگتن به همراه نداشته است. با این همه، پرسش مهم این است که اگر روزی پاکستان هدف حمله هند، شریک تجاری اصلی عربستان قرار گیرد، این پیمان چگونه و تا کجا اجرا خواهد شد؟
اتکای عربستان سعودی به یک «اعلام قصد» علنی برای نمایش قدرت، بیش از هر چیز محدودیت نفوذ این پادشاهی بر دولت ترامپ را آشکار میکند. واقعیت این است که ریاض نه میتواند و نه مایل است از چتر امنیتی آمریکا جدا شود. محمد بن سلمان در گفتوگویی با شبکه فاکسنیوز در سپتامبر 2023 گفته بود که عربستان قادر است «تسلیحات خود را از آمریکا به جای دیگری منتقل کند.» او در همان مصاحبه تأکید کرد: «عربستانی قدرتمند به معنای آمریکایی قدرتمند است» و هشدار داد: «شما نمیخواهید این قدرت به جای دیگری منتقل شود.»
از آن زمان تاکنون، ریاض میلیاردها دلار سلاح آمریکایی خریداری کرده و بیش از یک تریلیون دلار در اقتصاد ایالات متحده سرمایهگذاری انجام داده است. با این همه، «اهرمهای فشاری» که چنین معاملات عظیمی قرار بود در اختیار عربستان بگذارد، ناگزیر باید با واقعیت سیاستورزی ترامپ سازگار شوند؛ سیاستی که در آن، رئیسجمهور آمریکا شاید به حرفهای بن سلمان گوش دهد، اما در عمل گوش شنواتری برای بنیامین نتانیاهو دارد.
بازار ![]()