کرمان رصد - ایران / «فرهنگ مقاومتساز در سایه فراموشی» عنوان یادداشت روز در روزنامه ایران به قلم علی ربیعی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
فرهنگ یکی از پربسامدترین واژهها است که نه تنها در حوزه ادبی، بلکه در بقیه حوزهها از جمله اجتماع و اقتصاد هم کاربرد ویژهای دارد. این واژه در حوزه سیاست آنچنان به کار گرفته میشود که با مرزبندی خطوط سیاسی، موضوع جناحبندیها، گرایشها و تعارضات سیاسی میشود.
در کشور ما با واژههایی چون تهاجم فرهنگی، تغییرات ارزشی تعیین کننده گرایشهای سیاسی روبهرو هستیم.
نکته جالب اینجاست که پس از پیروزی انقلاب، نقطه اتکای سیاستگذاران بحث فرهنگ بود که تصور میشد از پیچ و خمها و لایههای فرهنگ بیشترین اطلاع را دارند و نقطه قوت حکمرانی به حساب میآمد.
برخلاف تصور یاد شده، فرهنگ در سالهای اخیر نه تنها عامل انسجام حاکمیت- جامعه و جامعه-جامعه نبود بلکه درک سیاستهای فرهنگی رسمی و عدم پذیرش فرهنگ جاری در میان مردم موجب شکافهای عمیق و حتی ناآرامیهای اجتماعی هم شده است.
بازار ![]()
برای درک چرایی این اتفاق، نیازمند تحلیلهای فراوان هستیم اما آنچه که در نگاه اول به نظر میرسد یکی از این دلایل، نه تنها نادیده انگاشتن بخش بزرگی از فرهنگ ایران، بلکه سیاستهای حذف و هضم فرهنگی از صدا و سیما گرفته تا کتب مورد تدریس در آموزش و پرورش و حتی مناسبتهای تقویمی است.
دومین دلیل مهم، سیاستگذاری فرهنگی به مثابه مهندسی کردن فرهنگ جامعه و انسانها بود. اساساً فرهنگ نه امری مهندسیپذیر بلکه پروسهای است که با تولید از درونمایه فرهنگی چه ملی چه مذهبی دوام، بقا و پویایی مییابد. با وجود تشکیلات متعددی که به نام فرهنگ در کشور ایجاد شده است با خروجیهایی که عمدتاً سلبی، کماثر و کمارزش هستند، چشمانداز امیدبخشی برای تغییر روندها دیده نمیشود.
بهانه این یادداشت، چرایی و چگونگی شکل گرفتن فرهنگ انسجام بخش مقاومت در مقابل تجاوز اخیر به میهن و سرزمینمان است.
با وجود آنکه مدتها پیش از حمله از طریق بمباران و موشک و حتی با شدتی بیشتر، تهاجم به ذهنیت ایرانیان برای شکستن مقاومت ذهنی و فیزیکی صورت میگرفت؛ اما حتی در میانه خون، آتش، ترور و موشک «فرهنگ ملی» به طور حیرتانگیزی بازدارنده شد.
حتی سنجشهای پس از جنگ نیز در بیان علل این مقاومت، بحث «ایران» را چشمگیر دانستهاند.
در این میان چند نکته قابل تأمل وجود دارد که نباید در سیاستگذاریها، به آنها بیاعتنا شده و باز بر طبل «مسیرهای طی شده» کوبیده شود.
امروز باید اندیشید چه چیزی در جامعه ایران وجود داشت که در مقابل تجاوز، کانون محوری مقاومت شد.
بدون تردید عناصر فرهنگی، زبانی و قدرت معنایی نهفته در فرهنگ کهن از داستانسرایی، روایتهای تاریخی، شعر، ادبیات، موسیقی و حتی فرهنگ آمیخته شده با نمادهای دینی از عناصر پدیدآورنده این قدرت معنایی مقاومتی بودند. به تعبیر برخی اندیشمندان حتی نقاشیها، کتیبهها، خطوط علیرضا عباسی و دیگران و روایتهایی از شاهنامه، همه و همه قهرمانان ایران زمین هستند که همواره با تنوع فرهنگیشان در دل بحرانها سربرکشیدهاند. بهخاطر داشته باشیم که در قرون گذشته نیز همین عناصر ایران را تاکنون استوار نگه داشتهاند.
درس بزرگ دیگر، این آموزه بود که به تعبیری کشور فقط مرز جغرافیایی نیست، بلکه بدون مردم فقط یک سرزمین برهوت است.
متأسفانه این روزها آنها که وظیفه دارند، گویی به تنظیمات کارخانه برگشتهاند، چقدر زود دچار فراموشی شدهاند با آنکه هنوز سایه شر بر سر ایران است.
باید با قدرشناسی از جامعه شگفتیساز، روایتی انسانی از این مقاومت میهنی بیان شود.
در پی این نمایش ملی، متأسفانه خبری از هنر و ادبیات مقاومت متکی بر زمینه تاریخی از فرهنگ ایران نیست. اگر نگرانی از روزهای بحران وجود دارد باید به علل انسجام در این دفاع میهنی اندیشید. این یک وظیفه ملی است. فراموشکردنها، نادیدهانگاریها، برگشتن به نزاعهای پوچ قدرتطلبانه، تحلیلهای بیمحتوا و تخریب این و آن، جفا به ایرانی است که در پیچیدهترین شرایط تاریخی خود به سر میبرد.