کرمان رصد - شرق / «بیسیاستی مزمن درمورد مهاجران افغانستانی» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم کوروش احمدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
مسئله مهاجران افغانستانی و اخراج آنها یکی از مسائلی است که بلافاصله بعد از جنگ 12روزه و به موازات آن به رأس موضوعات مورد توجه افکار عمومی ارتقا یافت. البته این مشغلهای جدید نیست و بهویژه بعد از اوجگرفتن شمار مهاجران در دولت سیزدهم، در زمره دغدغههای عمده افکار عمومی قرار گرفت.
مسئله مهاجرت خاص کشور ما نیست، اما ویژگی آن در کشور ما این است که هرگز تابع سیاستی فکرشده، مصوب و مشخص نبوده و برخورد با آن در چند دهه گذشته، «باری به هر جهت» بوده است. نمونهاش همین که در دولت سیزدهم با آغوش باز به استقبال مهاجران رفتند و به قولی روزی حدود پنج هزار ویزا برای آنها صادر کردند و ورود غیرقانونی داشتند. و این همراه بود با استقبال از پیروزی طالبان و نگاه برخی در داخل به این گروه بهعنوان «جنبش اصیل».
بازار ![]()
نه مبنا و منطق استقبال گسترده دیروز از مهاجران معلوم بود و نه دلیل این برخورد تهاجمی امروز. تغییر 180درجهای ظرف مدت کوتاهی شگفتانگیز است. طرح اتهام جاسوسی به افغانستانیها که امکانی برای جاسوسی ندارند، بیش از هر چیز دیگری تأسفآور است. در زمره بدیهیات است که این قبیل اتهامها قابل انتساب به شخص است و آن هم با ادله محکم و محکمهپسند، نه به یک جماعت چندمیلیونی بدون هرگونه سندی. برخورد ناپسند با جمعی که از خویشان تمدنی ما هستند، اخراج جمعی از آنها که در ایران به دنیا آمدهاند و وطنی جز ایران نمیشناسند، بازگرداندن دختران نوجوان متولد ایران به کشوری که تاریکاندیشان حق زندگی معمولی و تحصیل را از آنها دریغ میکنند و بسیار اتفاقات دیگر، بسیار غمانگیز است.
هدف این نوشته تنها جلب توجه به بلاتکلیفی یا بیسیاستی موجود در این رابطه و بیاطلاعی مردم از آنچه در ذهن مقامات در این مورد میگذرد، است. سیاست ایران در این مورد، در چندین دهه اخیر بیسیاستی بوده است. اتفاقات چند سال اخیر نیز نشان داد که در همچنان بر همان پاشنه بیسیاستی مرسوم میچرخد. در چند سالی که امر دایر بر استقبال از ورود مهاجران بود، هیچ خبری از پیوست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای آن سیاست که باید تسهیلکننده جذب و ادغام مهاجران افغانستانی در جامعه ایرانی و توجیه مردم باشد، نبود. تکلیف امکانات حداقلی برای مهاجران از نظر اسکان، حق کار، الحاق خانواده، بهداشت، آموزش فرزندان و سایر تسهیلاتی که لازمه برخورداری از یک زندگی عادی است، روشن نبود. درحالیکه سیاست مبنی بر آسانگیری برای ورود مهاجران بود، اما فکری برای دادن شماره ملی یا معادل آن، گواهینامه رانندگی، حساب بانکی، حق تملک، شرایط کسب تابعیت، حقوق بشر مهاجران، امکان ازدواج و... نشد. آیا شگفتانگیز نیست که یک جمعیت چندینمیلیونی را در داخل کشور بپذیرند، اما آنها را به حال خود رها کنند؟
همین بیسیاستی به نوبه خود مانع تعامل مثبت اهالی کشور با مهاجران و ادغام و رشد مهاجران در جامعه میزبان بود. یکی از نتایج منفی این بیسیاستی، نظر منفی افغانستانیهای ساکن ایران نسبت به ایران و ایرانیان است. این در حالی است که مهاجران در بسیاری از دیگر کشورها امکان نیل به عالیترین مقامات را نیز یافتهاند. ما ظاهرا عادت داریم همیشه هم چوب را بخوریم و هم پیاز را. در یک سیاست مهاجرتی اصولی، رضایت اهالی کشور پذیرنده و همراهشدن آنها در پذیرش مهاجران و استقرار و ادغام آنها در جامعه، مهمترین عامل است و شفافیت کامل پیششرط آن است. سیاستمداران باید به نحوی باورپذیر برای مردم خود روشن کنند که پذیرش مهاجر قرار است پاسخگوی کدام اهداف ملی باشد.
تکلیف برخی اصول بنیادی مانند حق تابعیت بر مبنای خاک و تولد یا خون و نسب و نیز تعیین ترکیب مهاجران با توجه به شرایط بازار کار باید مشخص شود. همزمان باید امکان بحثی گسترده در سطح ملی در این مورد در داخل کشور وجود داشته باشد؛ با علم به اینکه نهایت چنین بحثی باید یک مصوبه پارلمان باشد که حکم قانون را داشته و برای همه الزامآور باشد و در را بر سیاستهای خلقالساعه ببندد. سیاست مهاجرتی همچنین باید تکلیف کنترل مرزها و برخورد با مهاجران غیرقانونی و اشتغال غیرقانونی آنها و... را نیز روشن کند تا همه تکلیف خود را بدانند.
یک سیاست مهاجرتی همچنین باید دارای یک پیوست منطقهای، بهویژه در مورد شرایط در مبدأ یعنی در افغانستان باشد. در شرایطی که طالبان نوعی سیاست تصفیه قومی را با هدف خالیکردن مناطق هزارهنشین و تاجیکنشین و جایگزینکردن این اقوام با پشتونها دنبال میکند، ما نباید آب به آسیاب آنها بریزیم.