کرمان رصد - جماران /متن پیش رو در جماران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
حمله آمریکا به ایران، بیش از آنکه پیامد ژئوپلیتیکی داشته باشد، واقعیت سیاسی مهمی را برملا کرد: هیچیک از «نخبگان فکری» جنبش MAGA، حتی با بلندترین تریبونها، نمایندۀ واقعی ترامپیسم نیستند. ترامپ راه خود را میرود، حتی اگر متحدان دیروزش را تحقیر کند.
آتلانتیک| برای تاکر کارلسن، حملۀ آمریکا به ایران نهتنها ممکن بود جرقهای برای آغاز جنگ جهانی سوم باشد، بلکه پیامدی حتی خطرناکتر داشت: نابودی ریاستجمهوری دونالد ترامپ.
این مجری محافظهکار در تاریخ 17 مارس در شبکه اجتماعی X نوشت: «حمله به تأسیسات هستهای ایران تقریباً بهطور قطع به کشته شدن هزاران آمریکایی در پایگاههای نظامی خاورمیانه منجر خواهد شد و دهها میلیارد دلار برای ایالات متحده هزینه خواهد داشت.»
او در 4 ژوئن افزود: «ترامپ بهعنوان نامزد صلح در انتخابات ظاهر شد؛ همین باعث پیروزیاش شد. ورود به جنگ با ایران، خیانتی عمیق به حامیانش خواهد بود و به معنای پایان ریاستجمهوری اوست.»
استیو بنن، استراتژیست ارشد پیشین ترامپ و مدیر کارزار انتخاباتی 2016، نیز در تاریخ 18 ژوئن در پاسخ به احتمال جنگ با ایران هشدار داد: «نمیتوانیم دوباره این مسیر را برویم؛ این کشور را از درون متلاشی میکند.»
کرت میلز، مدیر اجرایی اندیشکده ضدجنگ The American Conservative، با اشاره به حضور کارلسن در پادکست بنن برای مخالفت با مداخله نظامی آمریکا، نوشت: «نکتۀ قابلتوجه، نادر بودن چنین همپوشانیهایی است.» او کارلسن و بنن را «دو معمار فکری بزرگ دوران ترامپ ـ به جز خود رئیسجمهور» توصیف کرد. برداشت تلویحی: اگر ترامپ وارد درگیری ایران و اسرائیل شود، پایگاه مردمیاش را از دست خواهد داد.
شکاف در بدنه جنبش MAGA
چارلی کرک، رئیس سازمان محافظهکار Turning Point USA، نیز هشدار داد: «براساس آنچه در ماههای اخیر از بدنه مردمی جنبش MAGA دیدهام، بسیار نگرانم که این موضوع باعث شکاف عمیق در این جنبش شود.»
میزان نارضایتی به حدی بالا بود که کرت میلز در مصاحبهای با شبکه ABC در تاریخ 21 ژوئن گفت: «این یک کاخ سفید است که در زمان واقعی به واکنش ائتلاف حامیانش پاسخ میدهد؛ ائتلافی که با احتمال جنگ با ایران بهوضوح ابراز انزجار کرده و در حال طغیان است.»
اما همان شب، دونالد ترامپ دستور حمله به ایران را صادر کرد.
نتیجهای خلاف انتظار: حملهای که ائتلاف ترامپ را منسجمتر کرد!
حملۀ ایالات متحده ممکن است تأسیسات هستهای ایران را نابود کرده باشد یا نه، اما بدون تردید این تصور را کاملاً از میان برد که چهرههایی مانند تاکر کارلسن و استیو بنن ـ که خود را نخبگان فکری جنبش MAGA معرفی میکنند ـ سخنگوی واقعی این جنبش هستند. برخلاف پیشبینیها و اعتراضات بلندبالای برخی از چهرههای بهاصطلاح نخبه، حملۀ ترامپ به ایران نهتنها ائتلاف سیاسیاش را متلاشی نکرد، بلکه موجب انسجام بیشتر آن شد.
هری انتن، تحلیلگر ارشد داده در شبکه CNN، سه روز پس از حمله گفت: «این حزب جمهوریخواه دونالد ترامپ است.» او به نتایج نظرسنجیهایی اشاره کرد که نشان میداد 76 درصد از رأیدهندگان جمهوریخواه از اقدام ترامپ حمایت کردهاند، در مقابل تنها 18 درصد که مخالف بودند. او افزود: «جمهوریخواهان در این موضوع کاملاً پشت ترامپ ایستادهاند؛ حتی اگر تاکر کارلسن ناراضی باشد. واقعیت این است که او نمایندۀ اکثریت پایگاه جمهوریخواه نیست.»
پاتریک رافینی، نظرسنج محافظهکار و نویسندۀ کتاب حزب مردم (2023) که شکلگیری ائتلاف پیروزمند ترامپ در انتخابات 2024 را پیشبینی کرده بود، نیز به نتیجهای مشابه رسید. او در گفتوگو با The Dispatch گفت: «نظرسنجیها همواره نشان دادهاند که جمهوریخواهان به موضع قدرت نظامی پایبندند ـ و جمهوریخواهان MAGA حتی بیش از سایرین چنین رویکردی دارند، نه کمتر.»
در واقع، بررسیهای آماری پیش و پس از حمله به ایران نشان داد که آن دسته از رأیدهندگان که خود را «جمهوریخواه MAGA» معرفی میکنند، بیش از دیگر جمهوریخواهان از تصمیم ترامپ برای حمله به ایران حمایت کردهاند. به بیان دقیقتر، تصمیم ترامپ برای هدف قرار دادن تأسیسات هستهای ایران، چهرههایی را افشا ساخت که سالها خود را بهعنوان نمایندگان فکری ترامپیسم معرفی کرده بودند، در حالی که در واقع نمایندگی جنبشی را ادعا میکردند که چندان اعتنایی به دیدگاههای آنان ندارد.
در حالی که رئیسجمهور با قاطعیت منتقدانش را کنار میزد، جان اکدال، چهره تأثیرگذار محافظهکار، با طعنه نوشت: «آفرین به رئیسجمهور ترامپ که توانسته همزمان در دو جبهه بجنگد: علیه ایران و علیه تاکر کارلسن!»
اما واقعیت این است که هیچیک از این دو، واقعاً نبردی جدی نبود.
در دنیای ترامپ، معدود نقشهایی مضحکتر از عنوان «معمار» سیاست «اول آمریکا» وجود دارد. حقیقت این است که چیزی بهنام «نخبگان فکری MAGA» وجود خارجی ندارد؛ تنها خود ترامپ است و گروهی از ایدئولوگهای فرصتطلب که میکوشند پروژههای شخصی و مطلوب خود را به برند او پیوند بزنند. این افراد که خود را رهبران فکری جنبش ترامپ معرفی میکنند، در واقع کارآفرینان سیاسیاند که تلاش میکنند ترامپ را برای اهداف خود مصادره کنند و تصمیمات شخصی، آشوبزده و گاه متناقض او را بازتابی از جهانبینی خود جلوه دهند.
ترامپ، تنها یک هفته پیش از آغاز حملات به ایران، در گفتوگو با همکارم مایکل شرر گفت: «با توجه به اینکه من بودم که مفهوم “اول آمریکا” را شکل دادم، و با توجه به اینکه این عبارت قبل از من به کار نمیرفت، فکر میکنم من هستم که باید تعیین کنم معنایش چیست.»
ترامپیسم، بدون ترامپ معنا ندارد
او در اینکه نخستین کسی بوده که این شعار را بهکار برده، اشتباه میکرد، اما در باقی حرفش کاملاً حق داشت: ترامپیسم نه یک جنبش ضد جنگ است، نه حامی طبقه کارگر؛ نه نئومحافظهکار است، نه منزویگرا. در واقع، ترامپیسم هیچ قالب فکری منسجمی ندارد؛ بلکه هر آن چیزیست که ترامپ در هر لحظه بخواهد باشد. این واقعیت همیشه وجود داشته، حتی اگر برخی متحدان بهظاهر فکری ترامپ تلاش کرده باشند چیز دیگری را القا کنند.
در سال 2017، زمانی که ترامپ برای نخستینبار وارد کاخ سفید شد، استیو بنن را نیز با خود آورد. بنن در بال غربی مستقر شد و تختهوایتبردی پر از اهداف برای دولت جدید نصب کرد. اما کمتر از هفت ماه بعد، بنن از کاخ سفید اخراج شد. اندکی بعد، ترامپ در انظار عمومی او را «استیو شلخته» (Sloppy Steve) نامید و تحقیر کرد.
کارلسن نیز مسیری مشابه دیگر چهرههای بهظاهر همپیمان ترامپ را طی کرده است. این مجری محافظهکار و چهرۀ شناختهشدۀ پادکست، در آخرین شب کنوانسیون ملی جمهوریخواهان 2024، پیش از ترامپ سخنرانی کرد و بهعنوان یکی از پیروزهای بزرگ بازگشت رئیسجمهور به قدرت معرفی شد.
اما مطابق الگوی همیشگی، ترامپ خیلی زود از رفتارهای متحد پیشین خود خسته شد. در واکنش به انتقاد کارلسن از سیاست ایران، ترامپ گفت: «نمیدانم تاکر کارلسن چه میگوید. و سپس افزود: «برود یک شبکۀ تلویزیونی برای خودش راه بیندازد تا مردم واقعاً گوش کنند» — کنایهای به اخراج کارلسن از فاکسنیوز.
پس از آن، ترامپ در شبکۀ اجتماعی خود، Truth Social، او را «تاکر خلوضع» (kooky Tucker Carlson) خواند و بعدتر مدعی شد که کارلسن با او تماس گرفته و عذرخواهی کرده است — ادعایی که کارلسن نه تأیید کرده و نه تکذیب، چون فارغ از صحت آن، او دقیقاً میداند جایگاهش کجاست.
حقیقت ساده این است: چیزی بهنام بَننیسم (Bannonism) و تاکریسم (Tuckerism) وجود دارد، و شاید در گوشهای آرام از اقامتگاه معاون رئیسجمهور که بارها از نظر دستگاههای شنود بررسی شده، چیزی بهنام «ونسگرایی» (J.D. Vance-ism) نیز شکل گرفته باشد.
اما «ترامپیسم» بدون خود ترامپ، وجود خارجی ندارد.
کسانی که در مدار ترامپ قرار دارند، محرم اسرار یا مشاوران معتمد او نیستند؛ آنها مهرههاییاند برای استفاده در زمان نیاز و دور انداختن در زمان بینیازی. کارلسن این را میداند — و از آن ناخشنود است. او پس از شکست ترامپ در انتخابات 2020، در پیامی به تهیهکنندهاش نوشت: «خیلی خیلی نزدیک شدهایم به زمانی که بتوانیم اکثر شبها ترامپ را نادیده بگیریم. واقعاً نمیتوانم صبر کنم.»
پس از شورش ششم ژانویه، او نوشت: «او نیرویی اهریمنی است، یک ویرانگر. اما قرار نیست ما را نابود کند. من چهار سال است هر روز به این فکر میکنم.»
در پشتپرده، افرادی مانند کارلسن کاملاً آگاهاند که نمایندۀ ترامپ یا جنبش او نیستند؛ بلکه در دل، برای او احترام چندانی قائل نیستند و حتی او را تحقیر میکنند. اما با این حال، چرا بسیاری از مردم و رسانهها همچنان آنها را بازتابدهندۀ دیدگاه ترامپ و بیانگر ائتلاف او میدانند؟
و چرا افسانۀ «مشاور در سایه» یا «تفسیرگر واقعی ترامپ» همچنان ادامه دارد، با اینکه بارها در تحلیل و پیشبینی عملکرد واقعی ترامپ شکست خورده است؟
پاسخ برای محافظهکاران فرصتطلب روشن است: ممکن است ترامپ به هیچیک از ایدههای آنها باور نداشته باشد، اما گاهی میتوان او را وادار به اجرای آنها کرد. و در هر حال، او 79 ساله است و در دورۀ دوم ریاستجمهوریاش قرار دارد. پس از کنار رفتن ترامپ، پایگاه مردمیاش به میدان رقابت کسانی تبدیل خواهد شد که موفق شدهاند خود را بهعنوان وارثان آن معرفی کنند.
بازار ![]()
دلخوشی لیبرالها به نظم خیالی در ذهن ترامپ
برای برخی از لیبرالهای ضدترامپ نیز، حضور چهرههایی مانند بنن، کارلسن و ونس، نوعی آرامش معکوس بههمراه دارد. گرچه آنها ایدئولوژی این افراد را خطرناک و نفرتانگیز میدانند، اما همین ایدئولوژی به آنها این دلخوشی را میدهد که رفتارهای ترامپ از نوعی منطق پیروی میکند.
وجود حتی یک چارچوب فکری کلی، این امید کاذب را زنده نگه میدارد که رفتارهای رئیسجمهور قابل پیشبینی است و از اصولی نشئت میگیرد — نه از امیال ناگهانی و تصمیمگیریهای بیقاعده.
برخی ترجیح میدهند در دنیای پادشاهی زندگی کنند که هرچند شرور است، اما قابل فهم است — نه در دنیای فرمانروایی که بیمنطق، آشفته و غیرقابل پیشبینی است.
در نهایت، بنن و پس از او کارلسن، بهنوعی پاسخگوی میل و نیاز رسانهها بودند؛ رسانههایی که به دنبال چهرهای بهظاهر روشنفکر از طبقه خود میگشتند تا بتواند ترامپیسم را در قالبهای قابلفهم و مألوفِ فکری تفسیر و اهلی کند.
بهجای پذیرش این واقعیت که یک فرد خارج از ساختار سیاسی سنتی، صرفاً با غریزههای پراکنده و غیرسیستمیاش توانسته به ریاستجمهوری برسد، این تصور بهوجود آمد که شخصی مرموز و بانفوذ، همچون اسونگالی، در پشتصحنه حضور داشته و تمام این مسیر را مهندسی کرده است. چنین باوری به این پدیدهی آشفته، نظم و منطق میبخشید؛ به چیزی که بیش از هر چیز به یک فرقهی شخصیتی شباهت داشت، ساختار ایدئولوژیک میداد، و به این ترتیب، حرفه تحلیلگری و پیشبینی سیاسی را از بیاعتباری نجات میداد— حرفهای که در برابر غیرقابلپیشبینی بودن ترامپ، در آستانۀ بیمصرف شدن قرار گرفته بود.
اما تنها مشکل این روایت آن بود که این «نظریهپردازان» و «تأثیرگذاران» حامی ترامپ، همهچیز را از خود ساخته بودند. آنها معادل سیاسی «جادوگر شهر اُز» بودند: سایههایی پشت پرده، که تلاش میکردند دیگران را فریب دهند و چنین جلوه دهند که آنها هستند که از طرف رئیسجمهور و جنبش او سخن میگویند. اما درست مانند جادوگر اُز، آنها چیزی بیش از یک توهم ترسناک و اثرگذار نبودند. و تنها چیزی که برای محو شدن آن توهم لازم بود، این بود که ترامپ چراغها را روشن کند.