کرمان رصد - دنیای اقتصاد /متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
کامران کرمی| امضای توافقنامه استراتژیک دفاع متقابل میان پاکستان و عربستان سعودی در ریاض به تاریخ 17 سپتامبر را میتوان یکی از تحولات پربسامد و فراتر از آن نقاط عطف خاورمیانه در طول حداقل یک دهه گذشته ارزیابی کرد. اعلام رسمی این توافق با تاکید بر این عبارت - شبیه به ماده 5 پیمان ناتو- که «هرگونه تعرض یا حمله به هر یک از طرفین، بهعنوان تعرض به هر دو کشور محسوب خواهد شد»، پژواک گستردهای در سراسر جنوب شرق آسیا، شبهقاره تا خاورمیانه، اروپا و آمریکا در برداشته است.
این توافق پیامدهایی برای جنوب آسیا خواهد داشت، چرا که در زمانی بسیار پر تنش در منطقه صورت میگیرد. این مساله بهویژه برای غرب آسیا و بازیگرانی چون ایران، ترکیه، مصر و اسرائیل پیامها و پیامدهای ملموستری به دنبال دارد. از این منظر است که از زمان انعقاد این پیمان، برخی مقامات در تهران از ضرورت یا اهمیت پیوستن به این معادله سخن به میان آوردهاند.
مسعود پزشکیان رئیسجمهور ایران در سخنرانی هشتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل تاکید کرد که تهران از پیمان دفاعی عربستان و پاکستان استقبال میکند. در تازهترین اظهارنظر نیز سیدیحیی رحیمصفوی، مشاور عالی فرمانده کل قوا شنبه شب در برنامه گفتوگوی ویژه خبری با اشاره به اهمیت این رویداد گفت: پیشنهاد میکنم ایران هم به پیمان میان پاکستان و عربستان بپیوندد. این کار دیپلماسی نظامی و سیاست خارجی کشور است تا در پیمانهای دفاعی-امنیتی منطقهای مشارکت فعال داشته باشد. از منظر اهمیت این معادله نوظهور است که باید این پرسشهای مهم را مطرح کرد که آیا ایران میتواند به این توافق دفاعی بپیوندد؟ تهران و دیگر بازیگران از جمله مصر با چه محدودیتهایی برای ورود به این معادله منطقهای مواجه هستند؟ و اینکه پاکستان و به ویژه عربستان چه نگاهی به ایران و ظرفیتهای آن دارند؟
برای رسیدن به این پرسشهای مهم ابتدا باید به سابقه و عمق همکاری ریاض و اسلامآباد اشاره کرد که کالبدشکافی آن خود یکی از دلایل انتخاب پاکستان و نه حتی مصر را برای عربستان بازتاب میدهد. این توافق عملا انعکاس روابط ممتاز ریاض و اسلامآباد در طول چندین دهه گذشته است که فراتر از همکاریهای سیاسی و اقتصادی و نظامی، در ابعاد فرهنگی هم قابل ردیابی است. دیدارهای منظم و همفکری مقامات ارشد سیاسی و نظامی دو کشور همواره اصلی ثابت و پایدار بوده است. این توافق روابط دفاعی طولانیمدت دو کشور را گسترش میدهد که شامل همکاری در آموزش، تمرینات مشترک، تقویت تولید دفاعی و بررسی حضور نیروهای پاکستانی در عربستان میشود. همچنین گمانهزنیها درباره امکان «شبهچتر هستهای» از سوی پاکستان برای عربستان یکی از نقاط برجسته این توافق است که البته هیچ بند روشنی در متن توافق عمومی نشده است.
پیامها و پیامدها
ورود ریاض به چنین معادلهای را میتوان از منظر پویاییهای منطقهای و ادراکات جدید از تهدیدهای نوپدید تحلیل کرد. در چنین فضایی توافق عربستان و پاکستان میتواند به عنوان یک مکانیسم بازدارنده علیه تهدیدها بهویژه در فضای پس از تشدید تنشهای منطقهای عمل کند؛ بهویژه از منظر سعودی که اکنون بهدنبال کاهش وابستگی کامل به تضمینهای امنیتی سنتی از سوی آمریکا است. در نتیجه هماهنگیهای نظامی/دیپلماتیک با قدرتهای فرامنطقهای ممکن است تغییر کند.
منطق ریاض برای اتخاذ چنین توافقی را میتوان دنبال کردن استراتژی موازنه نرم در ارتباط با مجموعه غرب بهویژه آمریکا و اسرائیل ارزیابی کرد. توافق با یک قدرت هستهای اسلامی در شرایطی که آمریکا حاضر به توافقات هستهای و نظامی کارآمد با عربستان نشده است، پیامی واضح به واشنگتن صادر میکند که سبد شرکا برای ریاض همیشه متنوع بوده و خواهد بود. همچنین پیام بازدارندگی برای رقبای منطقهای بهویژه ایران و اسرائیل هدف دیگر ریاض از دنبال کردن این مسیر بوده است. آنهم در شرایطی که سطح تنشها به واسطه جنگ دامنهدار اسرائیل در غزه و در منطقه بهویژه در ارتباط با ایران سایه افکنده است.
آیا ایران میتواند به این توافق بپیوندد؟
امکانسنجی ورود ایران به این پیمان دفاعی را میتوان از منظر چند مولفه تبیین کرد:
1) سیاسی-استراتژیک: از منظر سیاسی-استراتژیک ورود به چنین پیمانها و ائتلافهایی نیازمند سطح نهادینه روابط است. منطق حاکم بر روابط ایران و عربستان در طول دهههای گذشته جز دو، سه مقطع کوتاهمدت، رقابت تنشزا بوده است و دو طرف یکدیگر را دیگری منطقهای خود تعریف کردهاند. پیوستن ایران به ائتلافی که هدف ظاهری آن «بازدارندگی مشترک» است، نیازمند تغییرات بنیادین در اعتماد متقابل است که دو کشور فعلا در مراحل ابتدایی و آزمونسنجی قرار دارند.
2) حقوقی: از منظر حقوقی توافق فعلی یک معاهده دوجانبه است. الحاق یک عضو سوم و چهارم صرفا با اراده یک طرف ممکن نیست و نیازمند بازنویسی یا الحاقیههای جدید خواهد بود. همچنین این مساله نیاز به رضایت صریح طرفین دارد که در شرایط کنونی حداقل از منظر سعودی این مساله اگر نه منتفی، بلکه با اما و اگرهای زیادی همراه است.
3) فنی- نظامی: همکاریهای نظامی مشترک نیازمند تبادلات مستمر و منطق سازگاری است. اشتراکگذاری اطلاعات حساس، همافزایی تسلیحاتی و ارتباطات فرماندهی نیازمند اعتماد، آموزش و استانداردسازی است، فرآیندی که ماهها تا سالها زمان میبرد و بازیگران رقیب منطقهای عملا این مساله را از منظر تهدید برای افشای اطلاعات حساس در حوزه امنیت ملی تفسیر میکنند.
4) هستهای: فارغ از همه دلایل و علتهای انتخاب پاکستان، مهمترین متغیر به مساله هستهای بودن این کشور باز میگردد. مصر، ترکیه و ایران از چنین مولفهای برخوردار نبوده و صرفا جزو قدرتهای نظامی منطقهای متعارف شناخته میشوند.
5) ملاحظات منطقهای و بینالمللی: واکنش بازیگران بیرونی نقش تعیینکنندهای در ورود کشورها به ائتلافهای منطقهای و بینالمللی دارد. کشورها با محاسبه وزن این ادراکات معمولا تلاش میکنند چندان حساسیتها را برنیانگیزند. ورود ایران بهعنوان بازیگر تجدیدنظرطلب که همزمان در چند جبهه درگیر رقابت، تنش و جنگ با مجموعه غرب است، نمیتواند مطلوبیت لازم را در پی داشته باشد و فراتر از آن میتواند باعث واکنش سخت یا تغییر تعاملات دیپلماتیک شود و عربستان و حتی پاکستان را مجبور کند برای دفعات متوالی به دفاع از ایران برخیزند که این مساله خود هزینههای ائتلافسازی را بسیار افزایش میدهد.
دورنما
احتمال پیوستن ایران به چنین توافقی در کوتاهمدت بسیار پایین است. لازم است ایران ابتدا با توافقات سیاسی دوجانبه روند اعتمادسازی را با بازیگران منطقهای به اشتراک بگذارد و سپس با نهادینه شدن این مرحله، دیپلماسی منطقهای فعالی را برای فراهم کردن زمینههای اشتراکگذاری نظامی و اطلاعاتی اجرا کند. سازوکارهای دو تا چندجانبه برای کاهش سوءتفاهمها و تعیین قواعد شفاف بخش اجتنابناپذیر این روند است.
بازار ![]()