کرمان رصد - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
دیپلماسی خارجی ایشان که دو بار به آذربایجان میرود و مهمترین دستاوردش از کشوری که متهم است در جنگ 12 روزه، پایگاه پهپادهای اسرائیلی بوده، با دستی پر از خواندن شعر حیدربابا برمیگردد، بعد از تجاوز دو کشور اتمی به ایران به پاکستان که خودش یک کشور اتمی است میرود و بعد پاکستان به جای اینکه با ما پیمان حمایتی منعقد کند، با عربستان چنین پیمانی امضا میکند و آخر کار هم در هر دو سفر به نیویورک، با دست خالی بازمیگردد و اصلاً معلوم نمیشود که فایده این دو سفر برای کشورمان چه بوده است؟
مهرداد احمدیشیخانی| آنهایی که مسابقات ورزشی را جدیتر و نه تفننی دنبال میکنند، میدانند که مثلاً در فوتبال، عوامل متعددی در موفقیت یک تیم دخیل هستند و از آنجا که ورزش فوتبال یک بازی گروهی است، موفقیت یا عدم موفقیت، فقط بسته به اراده یک فرد نیست و حتی با توجه به تفاوت نوع بازیها، موفقیت معانی مختلفی پیدا میکند. مثلاً در مسابقاتی که بهصورت لیگ و دورهای برگزار میشود و بازیها رفت و برگشت است، موفقیت را طوری میسنجند و همین موفقیت برای مسابقات حذفی، طور دیگری محاسبه میشود.
در توضیح این موضوع باید اشاره کرد که در مسابقات دورهای و لیگ، هم برد اهمیت دارد، هم مساوی و حتی گاهی باخت. چراکه مجموع امتیازات است که در پایان بازیهای دورهای معلوم میکند که هر تیمی چه دستاوردی داشته و حتی وقتی امتیازات دو تیم برابر میشود، با گلشماری ممکن است یک تیم قهرمان شود و تیم دیگر، قهرمانی را از دست بدهد، برای همین حتی باخت هم، زمانی که با گل کمتر باشد، مهم جلوه میکند. اما در مسابقات حذفی اینگونه نیست.
در این مسابقات یا میبری یا میبازی، لذا هر بازی به تنهایی مهم خواهد بود و وقتی باخت و برد در تک بازی اهمیت مییابد و دیگر مساوی معنا نمیدهد، فرق نمیکند با چه نتیجهای ببری یا ببازی، چه با یک گل ببازی و چه با 10 گل، بازندهای و حذف میشوی و چه با یک گل ببری یا با 20گل، برنده شده و به مرحله بعد میروی.
فقط میماند احساس خوش پیروزی با 10 گل یا شکست با 20 گل که آن هم در صعود یا سقوط تاثیری ندارد. برای همین وقتی یک تیم وارد مسابقات لیگ میشود یا مسابقات حذفی، استراتژی متفاوتی در پیش میگیرد و بسته به اینکه یک تیم با چه هدفی وارد مسابقات میشود، استراتژیهای مختلفی انتخاب میکند. اینجاست که استراتژی تیمی که برای قهرمانی میجنگد با استراتژی تیمی که برای بقا میجنگد، متفاوت میشود. وارد جزئیات نمیشوم، فقط در این حد میگویم که هدف یک تیم قبل از هر چیز وابسته به توان مالی آن است، توان مالیای که مربی، کادر فنی، بازیکنان و بسیار چیزهای دیگر را بر اساس آن انتخاب میکنند، همان چیزی که قائممقام فراهانی میگفت «کشوری که 6 کرور عایدات دارد با کشوری که 600 کرور عایدات دارد نمیجنگد» و طبیعی است که مدیران ارشد یک تیم این را خوب میدانند که با یک مجموعه متوسط یا حتی زیر متوسط، نهتنها نمیشود امیدی به قهرمانی داشت، که حتی شاید از همان اول مسابقات، کاندیدای سقوط به دسته پائینتر هم باشند.
در همین مسابقات، وقتی یک تیم نتیجه نمیگیرد یا حتی نتایجی ناامیدکننده میگیرد، اولین راهحلی که به ذهن میرسد، تغییر مربی است و بعد از آن، فراهم کردن یک تیم جدید از کادر فنی و بازیکنانی که بتوانند استراتژی و برنامه مربی را تحقق بخشند. اما یک مثل معروف هم هست که در مقابل تیم شکستخورده، در مورد تیم پیروز میگویند «دست به ترکیب تیم پیروز نمیزنند».
در کشور ما البته تجارب گذشته نشان داد به دلایلی که اینجا جای گفتنش نیست، تیم پیروز یا همان تیم موفق دوران اصلاحات مورد پسند نبود و بهجای آن یک تیم که از همان ابتدا معلوم بود برای شکست چیده شده جایگزین شد، که پس از دو دوره شکست فضاحتبار، جای آن تیم را تیم دیگری گرفت، که اگر نه در حد تیم اصلاحات که نشانههایی از موفقیت را بروز داد که باز هم بنا به دلایلی تحمل نشد و جایش را به تیم دیگری داد که در مدت سه سال، نتایجی که بهدست آورد ناامیدکننده بود. وقتی که بر اثر یک حادثه پیشبینی نشده، امکان جانشینی مربی و تیمی جدید فراهم آمد، این امید هم شکل گرفت که شاید بتوان تیمی همچون تیم موفق دوران اصلاحات ساخت و در فرصت بسیار کوتاهی که باقی مانده بود کاری کرد که برای کشور فایدهای در بر داشته باشد.
اما آنچه رخ داد در عمل چه بود؟ دایره انتخاب مربی برای تیم، آنقدر تنگ گرفته شد که مجموعهای ناتوان برای گزینش مربی پیش رویمان ماند. از آن سو، وقتی از همین مجموعه هم مربیای انتخاب کردیم، از همان ابتدا معلوم شد که او نه استراتژی برای پیش بردن بازیهای مختلف دارد، و نه اینکه به خاطر عدم داشتن استراتژی، بازیکنان مناسبی را برای پستهای مختلف به کار میگیرد، علاوه بر آنکه به هر دلیل که نامش وفاق گذاشته شد، تیمی چیده شد که نه مناسب بازیهای لیگ (مسائل داخلی) و نه توانایی در بازیهای حذفی (مناسبات خارجی) را داشت.
از طرفی به دلیل فقدان هر نوع تئوری انسجامبخش از سویی، و گردآمدن جماعتی که یا توجیه میکردند و یا بهبه و چهچه میگفتند، روزمرگی و از این ستون به آن ستون، شد استراتژی دولت و این را بگذارید در کنار یک رقیب ناتوانتر از خود که حتی به درد بازیهای تدارکاتی هم نمیخورد تا اقلاً تیم آماده بازیهای اصلی شود، رقیبی که سطح درکش از برنامه، صادرات یازده میلیارد «خیار و گوجه» به روسیه بود.
حالا فکر کنید، تیمی اینچنین، با مربیای اینچنین و حریف تدارکاتی اینچنین، با محدودیتهایی که ساختار برای آن ایجاد میکند، چه نتایجی از بازیهای واقعی حاصل میکند؟ غیر از آنچه در این یک سال حاصل شد؟ در جواب این پرسش میتوان دلایل متعددی آورد ولی به گمان من، شکست ایشان سه دلیل اصلی دارد که مابقی دلایل را میتوان ذیل این سه دلیل دستهبندی کرد؛ سه دلیلی که یکی درونی و دوتای دیگر بیرونی است.
دلیل اول که دلیلی درونی است، فقدان یک تئوری انسجامبخش برای اداره کشور در ذهن ایشان است. برای همین فقدان تئوری است که میبینیم در گفتار و کردار ایشان آشفتگی، مهمترین تصویر ارسالی است. آنقدر آشفته که هر روز یک چیزی میگوید و راهحلهایش برای گذر از مشکلات، فقط در حد پاک کردن صورت مسئله است. چه آنجا که به جای حل کردن مشکلات پایتخت، در فکر پاک کردن صورت مسئله و جابجایی و انتقال پایتخت است، چه آنجا که در بحران قطعی برق میگوید مگر 50 سال پیش که برق نداشتیم مشکل داشتیم؟ و چه الان که از کاستن ساعت کار ادارات و به خانه فرستادن کارمندان میگوید.
حالا اینها را بگذارید کنار دیپلماسی خارجی ایشان که دو بار به آذربایجان میرود و مهمترین دستاوردش از کشوری که متهم است در جنگ 12 روزه، پایگاه پهپادهای اسرائیلی بوده، با دستی پر از خواندن شعر حیدربابا برمیگردد، بعد از تجاوز دو کشور اتمی به ایران به پاکستان که خودش یک کشور اتمی است میرود و بعد پاکستان به جای اینکه با ما پیمان حمایتی منعقد کند، با عربستان چنین پیمانی امضا میکند و آخر کار هم در هر دو سفر به نیویورک، با دست خالی بازمیگردد و اصلاً معلوم نمیشود که فایده این دو سفر برای کشورمان چه بوده است؟
بازار ![]()