کرمان رصد - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
نسیم سلطانبیگی| قدیمترها مردماش «زابل جان» صدایش میکردند اما حالا میگویند، «شانس ما این بود که از گربه تهاش به ما رسید.» خشکسالی و توفانهای پیدرپی، چندسالی است که مردم سیستان و بلوچستان را مجبور به مهاجرت کرده، آنها که پولی در جیب داشتند از سیستان رفتند و آنها که ماندند، فقیرترینها هستند و زندگی سختی دارند. روستاهای مرزنشین سیستان در دوسال اخیر خالی و خالیتر شدهاند. طالبان آب را بهروی مردم سیستان بسته و کمبود امکانات رفاهی اولیه، زندگی را برای آنها سختتر کرده است.
مردم سیستان از دیرباز کشاورز و دامدار بودند. سرزمینی که انبار غله بود، امروز بیش از 80 درصد کشاورزیاش بهدلیل خشکسالی از دست رفته است. بیکاری بیداد میکند و مردماش یا مهاجرت میکنند یا کنار خیابان منتظر میمانند که بهعنوان کارگر روزمزد برای کار برده شوند. امیر صیادی، یکی از ساکنان نیمروز است و درباره روستاهای خالیشده از سکنه به «هممیهن» میگوید: «یکسوم جمعیت روستای ما مهاجرت کردند. یکی از روستاهای سمت هیرمند بهنام «دوست محمد» خالی از سکنه شده است. روستاهای اطراف قورقوری بهنامهای «ملاعلی» و «تپه کنیز» هم خالی شدند.»
هفته گذشته بود که علیاکبر پورجمشیدیان، معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور، نفس حضور مردم و مرزنشینان در همه مرزها را باعث ایجاد امنیت دانست و گفت که در سالهای اخیر یک مشکل اصلی باعثشده که برخی از مرزنشینان از مناطق مرزی خارج شوند یا انگیزه کمتری برای ماندن داشته باشند و آن هم بهدلیل کمبود آب است. بهگفته او، آبی که از سمت افغانستان بهسوی مرزهای شرقی ایران میآمد، با توقف مواجه شده: «این مسئله سببشده که انگیزه مرزنشینان برای ماندن در مناطق مرزی، کاهش یابد. البته این بهمعنای تخلیه مرز نیست، ولی برخی که رفاه بیشتری میخواهند، بهدنبال یافتن مکانهای بهتر برای زندگی هستند.»
جواد هراتی، مدیر گروه عدالتخواهان سیستان است و خالیشدن روستاها را بهچشم دیده است: «دیگر نه کشاورزی بود، نه درآمدی بود و نه آبی. مرزها هم بسته بودند و اهالی روستا مجبور شدند برای کار در کارخانهها به شهرهای بزرگتر مهاجرت کنند.» یونس دهمرده، پژوهشگر اجتماعی اهل سیستان هم به «هممیهن» میگوید: «در سرزمینی که مردماش سالیانسال است با این شرایط سخت در آن زندگی میکنند حداقلیترین کار، نجات بخشی از کشاورزی و تامین آب شرب آنهاست.»
او معتقد است، مرز میتواند بسیاری از مشکلات این منطقه را حل کند: «اما باید از رانتخواری و ویژهخواری دور شود.» روستاهای مرزی که خالی از سکنه میشوند ناامنی فراگیر میشود. اهالی روستاهای مرزنشین میگویند، لب مرز سربازی وجود ندارد: «ما آنجا مرز داریم و مرز را نگه میداریم. اگر بخواهند از آنسوی مرز یک کلوخ و سنگی بزنند، اول به سر ما میخورد و اگر ما نباشیم، از ما میگذرد و به تهران میخورد.»
مهدی ارباب هم کارگری است که بهدلیل خشکسالی و توفانها مجبور شد خانهاش را بار ماشین کند و روانه تاکستان قزوین شود. او چهارماه پیش به تاکستان رفت که در باغهای آنجا کارگری کند: «الان احساس راحتی بیشتری دارم. اینجا هوایش خیلی خوب است و همهجا سبز است.» مهدی، متولد سیستان است و همه بستگانش در آنجا ماندند: «من از وطنم دور شدم و این مشکل بزرگی است.»
امیر صیادی هم ساکن نیمروز است، شمالیترین شهر سیستان: «چشم ببندید و باز کنید، به افغانستان میرسید. در نیمروز ما هر نقطه که چاه حفر کردیم، شور بود. شوری آن هم وحشتناک بود.» حالا از کشاورزی در این مناطق تنها ناماش باقی مانده است. دولتها خشکسالی سیستان را ناشی از بستهشدن آب از سوی افغانستان میدانند اما مردم سیستان میگویند «این خشکسالی غیرطبیعی است.»
اینجا همه فقط زندهاند
امیر، فرزند یک کشاورز است: «شغل ما کشاورزی، صیادی، ماهیگیری و حصیربافی بوده است. ما حصیر سنتی تالاب هامون را میبافتیم. از زمانی که من چشم باز کردم، با حصیربافی سنتی سیستان بزرگ شدهام. الان هم این کار را انجام میدهیم. اما نی از گرگان، ساری و بابلسر میآوردند.» آبادی به آبش زنده است و خشکسالی، آبادی را از سیستان گرفته است. دو برادر امیر در سالهای اخیر مهاجرت کردند و از نیمروز رفتند. یکی به یزد و دیگری به زاهدان: «وضعیت زاهدان از سیستان بهتر است. چون آب سیستان هم به آنجا میرود و استاندار و مدیران کل در زاهدان هستند و وضعیت بهتری دارد.
من هربار به زاهدان میروم، میبینم که مجتمعهای جدیدی ساخته شدهاند. ما میگوییم، آب خوردن نداریم و نمیدانیم این مجتمعها از کجا سبز میشوند.» مسئولان محلی به مردم سیستان میگویند، نمیگذارند آنها تشنه بمانند و بههرشکلی باشد، آب خوردن را برایشان فراهم میکنند. میگویند که نمیگذارند از این مناطق بروند: «اما نه اشتغال برای ما مانده، نه کار.» در سیستان کسی «زندگی» نمیکند: «اینجا همه فقط زندهاند.»
پدر امیر 82 ساله است و خشکسالی شدیدی که در دهه 40 رخ داده بود را بهیاد میآورد: «آن سالها هم خیلی از مردم به ترکمن صحرا رفتند، چون دیگر چیزی برای خوردن نمانده بود. اما توفانهایی که الان هست اگر آنزمان بود، آنها هرگز نمیتوانستند دوباره به سیستان برگردند.» مردم نیمروز در و پنجرهها را میبندند و کولر را خاموش میکنند، اما باز هم نمیتوانند نفس بکشند: «در روستای خودمان، زمینهای کشاورزی خودمان هم تبدیل به منشأ ریزگردها شده است.» در سیستان بیشتر زمینهای کشاورزی در ضلع جنوبغربی خانههای روستانشینان قرار دارد: «کنار ما روستایی بهنام منصوری وجود دارد و من اطلاع دارم در برخی موارد شدت توفان بهحدی بوده که ریگها تا پشت درِ خانههای کشاورزان رسیده و درِ خانه بسته شده است.»
امیر کسبوکار خانوادگیشان را با همه سختیای که دارد، زنده نگه داشته و به حصیربافی مشغول است: «در سال 1401 تنها چهار کارگاه خانگی بودند که با همکاری آنها حصیربافی میکردیم. این چهار کارگاه تا خردادماه 1403 به 27 کارگاه رسید، اما از آنزمان تاکنون نهتنها به تعدادشان اضافه نشده که حتی چهار کارگاه هم کمتر شده است.» در سیستان، برق که قطع میشود، پشتسرش آب هم قطع میشود و پس از آن، آنتن تلفنهای همراه هم قطع میشود: «فقط گاز مانده برایمان که هنوز قطع نشده است.»
در بعضی روستاهای نیمروز تنها دو خانوار باقی ماندند درحالیکه پیشتر بیش از 20 خانوار، ساکن آن روستا بودند: «در یک روستا دو خانوار، چهار یا پنج گوسفند دارند و وسعت روستا بسیار بزرگ است. برخی کارشان سرقت است و برخی هم از سر ناچاری میآیند و گوسفندی را میدزدند که صاحباش دار و ندار زندگیاش را گذاشته و آن را خرید بود.»
رضا هم ساکن نیمروز است و به «هممیهن» میگوید، وقتی روستاها خالی از سکنه میشون، محل مناسبی برای اسکان تروریستها میشوند: «یکی از نمایندگان تهران میگفت، روزی را میبیند که مرز از سیستان میگذرد و به سمنان، شاهرود و تهران میرسد. اگر وضعیت بههمینشکل بماند، آن روز فرا میرسد.»
اردیبهشتماه گذشته بود که آب به هامون رسید اما چندماهی بیشتر میهمان سیستان نبود و اینروزها باز هم خشکی در هامون گسترش یافته. امیر درباره روزهایی که آب به هامون ریخته شد، میگوید: «تابستان، هامونککوچک، پُرآب بود. قرارگاه غدیر و محیطزیست آمدند و هامونککوچک، آب و منطقه گردشگری شد و تا اواخر پاییز، اوایل زمستان همچنان آب داشت. من یکبار 500 و بار دیگر، هزار جوجه اردک به همان منطقه بردم، چادر زدم و شبانهروز آنجا بودم. آنجا قایقسواری میکردند و با حصیرهای هامون خانههای حصیری درست کردند. کلبه و آلاچیق درست کردند. کسبوکارها راه افتادند و مردم کنار تالاب، چای دودی و قهوه و چیزهای دیگر میفروختند. ماهیگیری هم خوب بود.»
اما اینها همه برای پارسال بود. به گفته اهالی نیمروز، آب امسال را هم در آخر دیماه سال گذشته به هامون ریختند: «آب، هم زود، هم کم آمد. کانالی که بهزور در دل تالاب زده بودند و آن را تخریب کرده بودند، نیاز به لایروبی داشت. چون رسوب گرفته بود اما اینکار انجام نشد. آنها 10 روز برای انتقال آب به هامونک کوچک ما تعلل کردند و آب به آنجا هدایت نشد. سیستان هم در تمام 365 روز سال، باد هست و سهمیه آبی که به هامونک دادند یکپنجم سهمیه آب سال گذشته بود و توفانها باعث پخش آب در دل تالاب شدند.»
چندیپیش مردم محلی دیدند که برای انجام طرحهای تحقیقاتی و پژوهشی، سهچاه در سیستان حفر کردند که یکی از آنها در منطقه نیمروز بود: «به این چاه پمپ وصل کردند و گفتند، به لولهکشی وصل شده اما همه اینها تبلیغات بود. تعدادی از ائمهجمعه آمدند، دست و صورت شستند، وضو گرفتند و نماز شکر هم خواندند. ما نمیدانیم آبی که آنها با آن وضو گرفتند، همان آب چاه بود یا کنار آن مخزنی گذاشته بودند که آبِ وضوی آنها را تامین میکرد.» آنها میگویند، این آب سنگین است و آبی نیست که بتواند برای آشامیدن استفاده شود.
رانتخواری، مشکل مرز
خشکسالی در سیستان، مسئله امروز و دیروز نیست و در یکقرن اخیر هرازگاهی خشکسالی در این منطقه تجربه شده، بعد از مدتی آب برگشته و بازگشت مردم امکانپذیر شده است. سنگینترین موج مهاجرت در سالهای 49 و 50 رخ داد و درنتیجه آن، بخش عظیمی از جمعیتی که در استان گلستان ساکنند، حاصل کوچ آن سالهاست.
اما خشکسالیای که اینروزها جان مردم سیستان را به لب رسانده، مربوط به 20 سال اخیر است که شکل کاملی از خشکسالی را تجربه میکنند. یونس دهمرده، پژوهشگر اجتماعی اهل سیستان که مدتی هم در شرکت آبفا کار کرده، درباره این خشکسالی به «هممیهن» میگوید: «دختر و پسری که زیر 20 سال سن دارند، باور نمیکنند که روزی اینجا دریاچهای بوده که از شمال سیستان، در اطراف روستای قورقوری شروع میشد و تا دوراهی زابل و زاهدان میرسیده است. این منطقه درحالحاضر یک بیابان صددرصدی شده و اثری از دریاچه دیگر دیده نمیشود.»
آب سیستان اینروزها وابسته به کشور دیگری است که طالبان بر آن حکومت میکنند: «آنها با ما بهعنوان ایرانی، قرابتی ندارند. دوستی هم ندارند و اگر امروز کمی با ما راه میآیند، به این دلیل است که بسیاری از کشورها آنها را نپذیرفتند و بههمیندلیل بهاجبار، بسیاری از موارد را میپذیرند. بیش از دومیلیارد مترمکعب آب در دو سال گذشته بهسمت بیابانها رهاسازیشده که در نقشههای هوایی، این موضوع کاملاً دیده میشود. مسیر رودخانه را تغییر دادند و بهجای آنکه آب وارد منطقه سیستان شود و در آن دور بزند و سپس وارد گود زره شود، قبل از ورود به سیستان وارد گودزره میشود و این موضوع، چالش بزرگی برای منطقه ایجاد کرده است.»
سیستان از ابتدای امسال، بیش از 160 روز توفان را تجربه کرده که بهروایت مردماناش، این شرایط آخرالزمانی است: «برای منی که 45 سالهام و ساکن این منطقه، بسیار عجیب بوده و چنین توفانهایی را ندیده بودم. خانهها و مردم تحتتاثیر قرار گرفتند.» دهمرده این احتمال را میدهد که امسال هم طالبان کمی آب برای سیستان رهاسازی کند: «بخشی از آب شرب ما از این طریق تامین میشود اما سهسال آینده، پنج سال آینده و درنهایت 10 سال آینده که طالبان به ثبات سیاسی و بینالمللی برسد، بهنظر میرسد دیگر همین اندک آبها را هم به ما ندهد.»
او میگوید، دولتها باید به سمت تامین آب از منابع داخلی بروند: «بسیاری نگرانند که حفر چاهها، آسیبهای زیستمحیطی را در پی داشته باشد یا انتقال آب از دریاها، پول را به جیب پیمانکاران بزرگ بریزد. این دغدغهها درست است اما مسئله این است که امروز مردم ما با چالش کشاورزی مواجهاند و بالای 80 درصد کشاورزی، جایی که انبار غله بوده، ازدسترفته است.» پدر او کشاورز و دامدار بوده و بیش از 300 هکتار زمین کشاورزی آنها بهدلیل بیآبی، بیش از 10 سال است که یک هزار تومنی هم برایشان درآمد نداشته است: «ما باید منابع داخلی را با هر مسئله و نگرانیای که دارند، فعال کنیم.
این بهانه که رساندن آب از دریای عمان گران تمام میشود، بهانه درستی نیست. من خیلی واضح میگویم به ما ربطی ندارد که آب، گران تمام میشود. باید آب به این منطقه برسد.» او معتقد است، سرزمینی که مردماش سالیانسال است با این شرایط سخت در آن زندگی میکنند، حداقلیترین کار برای آنها، نجاتِ بخشی از کشاورزی و تامین آب شرب است.
روی نقشه ایران، پس از سیستان کویر است، اولین آثار زندگی در طبس دیده میشود و پس از آن، سمنان است. بههمیندلیل هم وقتی حرف از ناامنی در مرزها و ازدسترفتن مرز میشود، حرف بعیدی نیست که مرز ایران به سمنان خواهد رسید: «ما همین الان هم مرز را از دست دادیم. درحالحاضر کسانی وجود دارند که تجارت مرزی را بهدست گرفتهاند و ظرفیتهای مرزی برای مردم فعال نشده است.»
مردم عادی سیستان نمیتوانند به آنطرف مرز بروند و یک تلویزیون به اینسمت مرز بیاورند و بفروشند: «اما کسانی که خواص هستند بهراحتی این کارها را انجام میدهند. چه فروش سوخت در بلوچستان، چه ورود کالا از افغانستان یا پاکستان. این امکانها برای آدمهای عادی وجود ندارد.» این در حالی است که مرز زمانی نجاتدهنده بوده است: «ما در یک برهه زمانی در دهه 80 که مرز، دیوار امروزی را نداشت و رفتوآمد سادهتر بود، زابل به بازاری مانند بانه بدل شده بود. کالاها از چین به افغانستان، از آنجا به زابل و از زابل به کل کشور میرسید.
اتوبوسها بین مشهد و گرگان بسیار در رفتوآمد بودند. اما از زمانیکه دیوار را ساختند، این بازار خراب شد و مردم بیکار شدند.» بیش از 80 درصد مردم سیستان، کشاورز و دامدار بودند و امروز که خشکسالیشده، بهجز اندکی از آنها که توانستند کارمند شوند یا مغازهای برای خودشان دستوپا کنند، بقیه بیکارند: «اگر یارانهای که از زمان احمدینژاد واریز آن شروع شد، نبود، بسیاری از مردم مرزنشین که میتوانستند میلیاردرهای کشور باشند، برای نان شب هم محتاج میماندند. این درد بزرگی است.» دهمرده معتقد است، مرز میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند، اما باید از «رانتخواری و ویژهخواری» دور شود: «مردم باید به مرز دسترسی داشته باشند و بتوانند از آنسوی مرز، کالاها را به کشور بیاورند و خریدوفروش کنند؛ شرایطیکه درحالحاضر وجود ندارد.»
سرمایههایی که گم میشوند
مسئله آب سیستان با افغانستان گره خورده اما دیگرمشکلات هم که حاکمیت میتواند برای رفع آنها اقدام کند، در وضعیت نابهسامانی مانده است. علی مولایی، فعال مدنی در سیستان به «هممیهن» میگوید، دولت پاسخی برای مسائل وابسته به خودش ندارد: «شهرهای بزرگ زمانی دارای کارخانه شدند که دلار هفتهزار تومان بود؛ ارزان بود. اصل 44 قانون اساسی هم نبوده است. الان به سیستان که رسیده ،میگویند بخش خصوصی باید سرمایهگذاری کند. بخش خصوصی با این وضعیت سیستان، با خشکسالی و بیآبی بهسمت سیستان نیامده و نمیآید. حتی مردم بومی اگر پولی دارند، آن را بهسمت شهرهای برخوردار میبرند که برایشان ارزشافزوده داشته باشد. اینجا هرکسی سرمایهگذاری کند، پولاش گُم میشود.»
او از سیستانیهایی میگوید که درآمدشان از کشاورزی و دامداری بوده و الان صفر شده: «بسیاری از آنها میروند سر خیابان میایستند که آنها را بهعنوان کارگر روزمزد ساختمانی ببرند و به آنها کار دهند و گاهی از هر سه روزی که در خیابان هستند، یکروز او را برای کار میبرند. من کسی را با همین شرایط میشناسم که همسرش سرطان دارد و آنها تحت پوشش هیچ بیمه و سازمان دولتیای مانند کمیته امداد هم نیستند. او زندگیاش ازدسترفته و هیچ نهادی هم کمکی به او نمیکند.»
مولایی بر اینباور است که سیستان بیش از 50 سال است محروم نگه داشته شده است: «20 سال است که رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، سیستانی است اما هنوز بسیاری از مدیران تهران متوجه اینکه سیستان از بلوچستان جداست، نیستند. رئیس کمیسیون بهداشت و درمان، سیستانی است اما مردم سیستان برای کوچکترین مسئله پزشکی باید به مشهد یا زاهدان بر؛ چون امکانات درمانی در این استان وجود ندارد.»
قدیمترها سیستانیها به مرکز استانشان میگفتند «زابل جان»، کلمهای که اینروزها دیگر در دهان هیچکس نیست: «مسئولان کاری برای بهبود وضعیت زندگی مردم سیستان نکردند. حتی یک شیر آب را عوض نکردند، برای خرید یک دستگاه تصفیه آب، به مردم کمک نکردند. آب سیستان قرار بود از چاههای بندان، تهلاب و هرمک بیاید، اما آب آنها را لولهکشی کردند و آنهم برای زاهدان میرود. آب به زابل نمیرسد.»
فاضلاب هم وضعیت بهتری ندارد: «در سیستان، فاضلاب جمع نمیشود؛ تهنشین میشود. پسابی که تولید میشود، برای جلوگیری از گردوخاک و ساختن کمربند سبز استفاده نمیشود؛ بلکه در منطقه جانجان رها میشود. در این مسیر برخی مردم با همین فاضلاب کشتوکار میکردند که آلودگی زیادی تولید میکرد.» مولایی میگوید، مردم سیستان در شهری بنبست ماندند: «شانس ما این بود که از گربه، تهاش به ما رسید. سیستانی که سرزمین شاهنامه بوده و در تاریخ اسم و آبرو داشته، الان باعث بدنامی کشور است.»
بازار ![]()