کرمان رصد - ورزش 3 /آرژانتین در غم و اضطراب خداحافظی لیونل مسی از تیم ملی این کشور فرو رفته است.
مصطفی سلیمان، پژوهشگر انگلیسی حوزه فناوری، در یکی از کتابهایش نظریهای مطرح کرده است: هنگامی که انسان با سناریویی ناخوشایند مواجه میشود، واکنشی از جنس «گریز از بدبینی» نشان میدهد. یعنی رد خودکار یک ایده غیرقابلقبول، حتی زمانی که عقلانی بودن و اجتناب ناپذیر بودن آن پذیرفته شده باشد.
آرژانتین به عنوان کشوری شیفته فوتبال، حالا در مورد تیم ملیاش هیچ تردیدی ندارد اما شاید در همین ساعات شروع به ورود به چنین وضعیتی کند. چون لیونل آندرس مسی کوچیتینی، دستکم از نظر تئوری، برای آخرین بار در مسابقات انتخابی جام جهانی برای کشورش به میدان خواهد رفت. برابر ونزوئلا، هواداران در چیزی شبیه به یک درگیری عاطفی شرکت خواهند کرد، نمونهای از چیزی که سرانجام ناگزیر هستند با آن روبرو شوند و بپذیرند، حتی اگر دردناک باشد: وداع با آخرین قهرمان. با لئو.
شاید مناسبترین راه برای تجلیل از مسی، برای لذت بردن از او همانطور که اسکالونی از هواداران خواسته بود، این باشد که این مسابقه و تمام مسابقات پیشرو، فارغ از اهمیتی که دارند، چون آخرین بازی تلقی شوند و این که مونومنتال ریزهکاریهای او را با همان شور و هیجانی تشویق کند که در سال 2005 برابر پرو، در اولین حضورش انجام داد و دریبلهای برقآسایش را تحسین کرد.
بازار


و این که نام خانوادگیاش مانند یک مانترا فریاد زده شود، همراه با تعظیمی که از کاتالونیا وارد شد و حالا به عادتی در هر تاثیرگذاری لئو در جریان بازی تبدیل شده است.
و این که برای یک گل دیگر در پیراهن آرژانتین، تا مرز گرفتگی صدا جشن گرفته شود (فردا جمعه است، چه اهمیتی دارد؟)، چه مانند اولین گلش برابر ونزوئلا در ماراکایبو در 18 سال پیش یا سه گلی که نزدیک به یک سال پیش در پیروزی 0-6 برابر بولیوی در نونیس به ثمر رساند. چون شاید این آخرین باشد. یا نه. چه کسی میداند؟
لئو، لئو...
بزرگترین گناه، در هر صورت این خواهد بود که هوادار شروع به دلتنگی و اضطراب کند. این که حس ناتوانی از نبودِ ادامه این نمایش را تجربه کند. چون این یعنی محروم کردن خودش از تمام چیزهای دیگر. از اصیلترین و مثبتترین احساساتی که لئو در جریان 71 مسابقه مقدماتی تجربه کرده است که امشب هفتاد و دومین آن خواهد بود و او را در کنار ایوان هورتادو در صدر بیشترین تعداد حضور در رقابتهای مقدماتی قرار میدهد.
بگذار اشکها، اگر جاری میشوند، از یادآوری شاهکارهای بیشماری باشد که لئو در این 20 سال رقم زده است. مانند زمانی که توپ را زیر پیراهن شماره 10 گذاشت تا به جهان بگوید تیاگو در راه است. یا وقتی ضربه آزادی را زیر دیوار دفاعی اروگوئه نواخت و بدون این که بداند سنتی تازه ساخت: حضور کروکودیل پشت دیوار انسانی.
چگونه میتوان بازگشت ریش و موی بلوند او را برای شکست همان رقیب ابدی فراموش کرد، پس از این که احساس کرده بود تیم ملی جایی برای او نیست؟ استعفایی که ناشی از حس سه فینال از دست رفته تا سال 2016 بود که او را به قدر کافی مجازات کرد و استعفایی که خوشبختانه در نهایت از آن پشیمان شد...

چون بعدتر، مسی هر کاری کرد تا منتقدان را ساکت کند. با شاهکارهای فراموشنشدنی در مسابقات مقدماتی، مانند سه گل خارج از خانه در ارتفاع کیتو که آرژانتین را به روسیه 2018 برد، وقتی همه چیز از دست رفته به نظر میرسید. نشانهای از صعودی که در روند پس از لغزش در کازان برابر فرانسه تثبیت شد.
فاکتور اسکالونی
سرمربیای آمد که او را در آغوش گرفت اما همزمان در تیم ادغامش کرد. بازسازیای که آرژانتین را به تیمی برنده، سیری ناپذیر و سرزنده تبدیل کرد، الهامبخش سرودی به نام «موچاتوس» که به سرود ملی هواداران تبدیل شد. گروهی که به فوتبال اجازه داد دِینش به لئو را ادا کند.
همان مسی که پا به زمین خواهد گذاشت و آغوشی واقعی از ورزشگاهی دریافت خواهد کرد که گرچه ظرفیت محدودی از هواداران دارد اما نه احساسی محدود. همان که آغاز کارش در تیم ملی این کشور با پکرمن بود، همان که نتوانست با باسیله شکوفا شود، همان که با باتیستا مقابل اسپانیا درخشید، همان که با سابیا به بلوغ رسید، همان که در دوران مارتینو نتوانست جشن بگیرد، همان که با بائوسا دوباره بازگشت. همان هوادارانی که این سوی آتلانتیک او را دیدند و توانست سامپائولی را نجات دهد و امروز لذتی ناب میبرند از داشتنش در کنار اسکالونی. دو بار قهرمان آمریکا، قهرمان جهان و قهرمان فینالیسیما. اسطوره. نماد و گاهی حتی شبیه به مارادونا.

مسیای که روزی در این سرزمین وداع خواهد کرد، زمانی که افسانهاش دیگر حتی سطری برای نوشتن نداشته باشد. اما آن روز هنوز نرسیده است. حتی اگر بدانیم میآید، بهتر است به آن فکر نکنیم. و همانطور که این ستاره شماره 10 میخواست، لذت ببریم.