پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
مقالات

سرمقاله فرهیختگان/ جنگ، زندگی و عدالت اجتماعی

سرمقاله فرهیختگان/ جنگ، زندگی و عدالت اجتماعی
کرمان رصد - فرهیختگان / «جنگ، زندگی و عدالت اجتماعی» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد‌صادق تراب‌زاده جهرمی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید: عدالت ...
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - فرهیختگان / «جنگ، زندگی و عدالت اجتماعی» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم محمد‌صادق تراب‌زاده جهرمی است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
عدالت اجتماعی، روایتگر زیست مطلوب اجتماعی (نه لزوماً زندگی مرفه) است. زندگی خوب، زندگی بدون کمبود و سختی نیست؛ بلکه آن نوع از زندگی است که انسانیتِ انسان، بروز می‌یابد. از منظر عدالت اجتماعی، زندگی خوب این‌گونه ساخته می‌شود که انسان‌ها باید درون شبکه‌های مختلفی از پیوند‌ها و هویت‌های جمعی قرار گیرند؛ درون این شبکه‌ها به تعامل، ارتباط و تبادل بپردازند تا معیشت متوازن آنان تأمین شود و از همین مسیر، کمالات آنان بروز یابد. ضمناً بر اساس تعلق خاطر به جامعه، از ساختار قدرتی برای ساخت جامعه تبعیت و در برابر دشمنانش جهاد می‌کنند. انسان‌ها مدام در حال ضرب شدن در یکدیگر، ارزش‌آفرینی و به چرخش درانداختن نعمت‌ها و داشته‌های خود بین یکدیگر (با حفظ مالکیت خصوصی و در عین حال، نفی تداول بین اغنیاء) هستند و این ظرف اجتماعی و اقتصادی را نیز فعالانه، جمعی و با مشارکت حداکثری می‌سازند. این ظرف اجتماعی، بهترین ظرف ظهور و بروز کمالات همگانی در دل زندگی روی زمین است که همگان را درگیر رشد کل جامعه برای رسیدن به کمال می‌کند؛ اول بقای انسانی همگانی را ضمانت می‌کند و دوم، رشد انسانیت را در همین رفع حوائج مادی، دنبال می‌نماید. این روایت جامعه مطلوب از منظر عدالت اجتماعی است. زندگی خوب، انسانی‌زیستن با دیگر انسان‌ها است. این توازن اجتماعی که روایت شد، جامعه را به قیامِ انسانیت فرا می‌خواند و تنظیم مناسبات مادی زندگی را بر مداری تعریف می‌کند که یک جامعه انسانی قوام‌یافته شکل گیرد. برای تحلیل هر رخداد یا واقعیت اجتماعی می‌توان از این منظر نگاه کرد و به تحلیل پرداخت. دفاع مقدس 1404 نیز به‌عنوان یک واقعیت اجتماعی، از منظر این روایت از عدالت اجتماعی قابل تحلیل است. جنگ و غیر جنگ، بحران و شرایط عادی، از یک منظر، با هم فرقی ندارند؛ هر دو شرایطی هستند که انسان باید انسانیت خود را در آن بروز دهد. جنگ استکبار با ما، اولاً کیان جامعه را به خطر می‌اندازد و قوام او را تهدید می‌کند.
ثانیاً با تهدید و تخریب جان و مال، سلامتی و معیشت، آرامش و نظم اجتماعی، قوام جامعه ما را هدف گرفته است. پس در مقابل جنگ استکباری، باید جامعه را به نحوی سامان‌دهی و مقاوم کرد که کمترین آسیب به استواری جامعه وارد شود. از این منظر، ابعادی که در نسبت یک جامعه مقاوم و قوام‌یافته با مقوله جنگ، محل بررسی است عبارتند از: 
بازار
* جهاد در برابر استکبار: امنیت، اولین مؤلفه عدالت و قوام‌یافتگی اجتماعی است. تازمانی‌که اصل وجود جامعه در معرض خطر است، نوبت به سایر مؤلفه‌ها نمی‌رسد. اول باید جامعه‌ای وجود داشته باشد تا در مورد مختصاتش صحبت کنیم. این نقطه، نقطه درگیری نظامی - امنیتی است که از کیان جامعه حفاظت می‌کند. در این نقطه، وحدت اجتماعی نیز برای پشتیبانی از دفاع شکل گرفته، لکن امنیت، همچنان در معرض تهدید است. 
* معنویت و معنای زندگی: اداره کردن جامعه‌ای که افرادش به‌دنبال منافع شخصی هستند، نسبت به جامعه احساس مسئولیت نمی‌کنند و حاضر به هزینه دادن و گذشت نیستند، بسیار سخت و هزینه‌بر است. این جامعه، به محض احساس تهدید، آن را به‌مثابه هتلی فرض می‌کند که باید از آن مهاجرت کرد. جامعه‌ای که در نظام آموزشی - تربیتی‌اش به افراد گفته است تا صرفاً گلیم خود را از آب بکشند، عملاً آن‌ها را طفیلی و سرباری تربیت کرده است که در زمان بحران برای میزبان، او را ترک می‌کنند. چنین جامعه‌ای توان مقاومت نخواهد داشت. اکنون که جنگ، جنگ اراده‌ها است، معنای زندگی، مهم‌ترین زیرساخت عمومی مقاومت است که حتی امنیت را هم پشتیبانی می‌کند. جامعه‌ای که با رؤیای زندگی آمریکایی و رسیدن به آرمان‌شهر غرایز مادی بزرگ شده است، اساساً معنای مقاومت را نمی‌فهمد. جامعه‌ای که مقاومت را یک شرافت و مسیر ظهور کمالاتش نمی‌بیند، دلیلی هم بر مقاومت نمی‌بیند. ما نیازمند آن هستیم که تصور عمومی جامعه را از زندگی، تغییر دهیم. ما برای خوردن و خوابیدن نیامده‌ایم؛ ما برای انسانیت زندگی می‌کنیم که ابدیتش را هم در عالم دیگر می‌بینیم. این جامعه چه در شهادت و چه در پیروزی مادی، پیروز است. 
* عقل حاکمیت و اداره: اداره جامعه در شرایط بحران، به عهده عقل حکمرانی و حاکمیت است. واضح است که اداره کشور در شرایط جنگ ترکیبی قبل از حمله اسرائیل و آمریکا و پشتیبانانش، ضعف‌های جدی داشت. اکنون که احتمال نقض آتش‌بس، تشدید جنگ ترکیبی و شیوع بحران‌های طبیعی - زیرساختی نیز وجود دارد، حتماً عقل حاکمیت و اداره باید رشد کند تا بتواند جامعه را پیش ببرد. جامعه رهاشده، تاب مقاومت ندارد. 
* حاکمیت مردمی: تصور اینکه دولت می‌تواند با ساختار رسمی اجرایی خود، جامعه را اداره کند، نه قبل از دفاع مقدس 12 روزه صحیح بود و نه حین و نه پس از آن. البته حاکمیت مردمی نیز با فرض کردن مردم به‌مثابه جیب یا سیاهی‌لشکر تفاوت دارد. تازمانی‌که مردم در سطوح مختلف تصمیم‌گیری تا اجرا و نظارت، به صورت تشکیلاتی و نظام‌یافته حضور نداشته باشند، اساساً خود را در معرض صحنه اداره کشور نمی‌بینند؛ لذا احساس تعلقشان کاهش می‌یابد، ظرفیتشان به کار گرفته نمی‌شود، رشد نمی‌کنند و تحملشان نیز آب می‌رود. نظام حکمرانی چه در بحران کرونا و چه در بحران جنگ، به چنین چرخشی بی‌توجه است. 
* تشکل‌یافتگی و همدلی اجتماعی: تقویت پیوند‌های اجتماعی از یک سو ریسک زندگی افراد و از سوی دیگر بسیاری از هزینه‌های دولت برای خدمات‌دهی را کاهش می‌دهد. اساساً چیزی که به زندگی روزمره تبدیل می‌شود، از دستورکار حاکمیت خارج خواهد شد؛ زیرا به صورت طبیعی به جریان افتاده است. پس هرچه همدلی مردم بیشتر شود، هرچه پیوند‌های اجتماعی تقویت شود، جامعه مقاوم‌تر می‌گردد. همدلی اجتماعی، زیرساخت عمومی همبستگی اجتماعی در شرایط بحران است. از سوی دیگر پیوند‌های اجتماعی در قالب تشکیلاتی و تشکل‌یافته، برای جامعه‌ای که فهمیده است راه اصلی اداره جامعه، حکمرانی مردمی است، ضرورتی جدی برای اعمال اراده حاکمیت مردمی در کف میدان به حساب می‌آید. به تعبیر ساده‌تر، تشکل‌یافتگی (در قالب گروه‌های داوطلب رسمی و غیررسمی)، بازویی عملیاتی - اجرایی است که می‌تواند به راحتی و با تکثر خود در اقصی نقاط کشور، جوامع محلی را پوشش دهد و از اختلال زندگی روزمره جلوگیری نماید. تشکل‌ها بازویی هستند که مردم را به زندگی باز می‌گردانند. جامعه‌ای که بتواند روزمره‌اش را حفظ کند، برنده جنگ اراده‌ها است. روزمرگی و توقف در روزمره‌ها نامطلوب است، اما حفظ جریان روزمره زندگی، ضروری است. مساجد، هیئات، بسیج، خیریه‌ها، سمن‌ها، هیئات ورزشی، تیم‌های داوطلب امدادی و حتی گروه‌های دوستی و امثال آن، ظرفیتی بزرگ برای حفظ جریان زندگی در سطح محله و شهر - روستا هستند. 
* ارزش‌آفرینی و مشارکت در اقتصاد: جامعه‌ای که تولید ارزش و ثروت نکند، دائماً در حال از جیب خوردن و مصرف اندوخته است؛ لذا رو به افول خواهد بود. جامعه‌ای که در امور روزمره و تأمین معیشت خود دچار مشکل باشد، به‌راحتی در برابر تکانه‌های اقتصادی ناشی از جنگ، اراده‌اش سست می‌شود. شاید در کوتاه‌مدت بتوان از عموم مردم انتظار تحمل داشت، اما مقاومت در میان‌مدت و بلندمدت حتماً نیازمند مقاوم بودن است؛ نه تحمل کردن؛ نیازمند تدبیر کردن است و نه تعطیل کردن. می‌توان جامعه‌ بااراده‌ای را فرض کرد که با امکانات حداقلی هم مقاومت کند، اما این تصور نه برای جامعه ایرانی چندان قابل تصور است و نه تصور مطلوبی است. مقاومت با استفاده از امکانات حداقلی و از سر ناچاری، شاید پذیرفتنی باشد اما زمانی که همه راه‌های تدبیر را رفته باشیم. جامعه‌ای که ظرفیت‌های گسترده تلاش و ارزش‌آفرینی را مشاهده می‌کند، مقصر را عقل حکمرانی می‌داند و امکانات حداقلی را استعاره از بی‌تدبیری در نظر می‌گیرد؛ نه آخرین راه چاره.
* تأمین اجتماعی جنگ: جنگ حتماً هزینه‌های جانی، مالی و معنوی دارد. گروه‌هایی متضرر می‌شوند و آسیب می‌بینند. حتی اگر جریان عمومی زندگی را بتوان حفظ کرد؛ اما بالاخره گروه‌هایی آسیب خواهند دید و باید آنان را در نظام تأمین اجتماعی جنگ، تحت پوشش انواع حمایت‌های عاطفی، اقتصادی، آموزشی، درمانی و ... گرفت. شناسایی و حمایت هوشمندانه (با ضریب اصابت بالا) و به سوی کاهش وابستگی، ضرورتی ناگزیر است. قطعاً در این مورد نیز مشارکت عمومی، تقویت پیوند‌های جمعی و حکمرانی مردمی، بسیار راهگشا است. 


نظرات شما